بیگمان
جایی در قریۀ ناپیدای تو
باران بارید
که جلالِ بز کوهی
به صخرههای البرز آمده دوباره
جایی، جایی
حدودِ کشتگاهانِ فرهمند
زنی به درویِ گندمِ افتادهازماه میاندیشد
گندمی که ریشۀ بیتابش
دویده در قلب من و
آبشاری فرودآمده از ماهساران
کلامِ زرینِ چامهای
که تو باشی و
قلبِ مغرورِ آن بز کوهیِ هزارههای فراموش
بر جامی که مِینوشی را اشارتی دیگر بود
مرا رگ بزن و
بَرخیام* کن!
مرا که از جامِ تو نوشیدهام
تا در قریۀ ناپیدای تو باران ببارد
مرا رگ بزن و
بَرخیام* کن!
تا چامۀ تو گردم
نطفۀ گندم و
عطرِ کشتگاهانِ فرهمند!
*برخی: قربانی
حسین طوّافی (حط لاهیجی)
حسین طو افی
. ,