لاله و آهو را جا میاندازم در اینهمه خاک
و میاندازم خودم را وسط این ماجرای اصل
در شب چهقدر سیاه
و چهطور گناه کردهایم
و کلمات عاشقانه چهطور ریشه دارند
چهطور مبتلایم میکنند ممنونم
خودم را وارد یک وضعیت دیگر میکنم
و شعر امروزم را باز
یاغی یا وحشی میخواهم
میرقصیم در اینهمه فارسی
و فاصلههایمان را انکار میکنیم
لاله به شمارۀ هزار و سیصد و هشتاد و یک
ردش را گرفتهام
و متبرک شده است
آهو به شمارۀ هزار و سیصد و؟ گرفتهام
و کلماتم جان میگیرند
و جانم را در افتادن در اعضایت حفظ میکنم
حرارتم را داری؟
شروع خوبیست
برای یک مناقشۀ مثبت
و باز هم سر نترسم را ارائه میکنم برای اجرا
در شبهای شلوغی
که مادرم میگفت
نه عاقبت ندارد
قهوۀ تلخ بریز خواهش میکنم
مشغولم
آواز بخوانی که قرارها روشناند
و باز درشبها میخواندم
و مادرم را ازبر میکردم و جا میانداختم
لاله آهو خاک آزادم
و این اصل ماجرا
و مناسبات دوستانه
حسین فرخی
حسین فرخی
. ,