آنقدر خون به خوردمان دادند که از عَرق ناخنهایمان بستر شب
همبستر باران شد
ما با ساعتهای زنگدار
به بیداری روزهای بیمار
در کنار صحراهای دوزیست روانه شدیم
روانمان پاک بود
اما راویها نمیدانستند این خاک
آلوده به خماری اشکهای زنان
در زیر زرهای مردان مردّد از مردانگیست
ولی تو را یادم است در
جهانهای فارغ از فِراق
و وقتی به عشق، عمیق فکر میکنم
یاد کودکان سمخوراندهای میافتم
که مرده بودند
نه خاکی بود، نه خونی، نه خانهای...
فقط یک بستر بهسمت در
که هیچوقت نور به شکوفههایش نتابید
ولی تو را یادم است
درست همین جا در راستای خیابانی
در دلِ دردِدلهای زمین از پسر خدا
که آفتاب آنقدر بد میتابد که نمیدانم
میخشکاند یا فقط میسوزاند؟!
یادم است مادرم میگفت
خیانت به روشنی، خیانت به آسمان است
قهرش میگیرد و آنقددددر تُخس
با نالههای باد میرود
که دیگر گریه نمیکند
ولی تو را یادم است
درون متروهای متروکه با کلاهی سیاه و کتی قهوهای میانِ رقص با سرانِ جهان و خوشههای چنار
چقدر گرسنه بودند...
چه کسی بود تار میزد
و پروانههای آبی را لابهلای گلهای آبی
به نیستی میکشید
و شیپور جنگ را
آنچنان به صدا درمیآورد
که مردهگان از مرقدهایشان بیرون میآمدند
تا نگذارند فرشتۀ هیس انگشتش را روی چال لبم بگذارد...
و چقددددر یادم بماند که بدانم این زمین معلق است و این خیابانها برعکس
درست مثل شکوفههای بستر پسر خدا
و سرزمینی موعود میان همین ناکجاآبادی که خرابات است
خراب است، سیاه است
نفت از چشمهایش چکه میکند
و آنقدر به گازها آغشته میشود
که خفهاش خون میگیرد
کور و کر و لال میمیرد...
ولی تو را یادم است
که با مادرت آنقدر خاک را گور کندی
تا برادر و خواهر ناتنیات را
از لابهلای مور و مار بیرون بکشی و برایشان
بال، نقاشی کنی و بفرستی
به آدرس لیسمها و بنویسی
در دلم جنگ است در سرم ویرانههایش...
حالا بیا کمی با بزاقهایمان
صورت میناتیها را که
یونیفرم روحانیان خدا را پوشیدهاند
خیس کنیم
و با چشمههای شیرین
چَشمهای مادرانمان را بشوییم
خونها را در خرابهها قی کنیم
و امشب کمی در پیچوتاب استخوانهایمان خمیده شویم
و باد!
باد میداند موهایمان را
به کجا سیلی بزند
و سِیل!
سیل میداند چنارها هرگز نمیشکنند...
ولی من تو را یادم است
ای شب حزین، به من بگو
چرا برای هیچ قصهای پایانی نوشته نشد؟
و مرگ، ای مرگ شریف
چگونه به روی زندگانی برنخاستی؟
و ای تن، ای تن غریب
چگونه به گمان خویش
دنیای مردگان را برآشفتی؟
نامت چه بود؟ مرگانگی؟!
الناز آفاق
الناز آفاق
. ,