یادداشتی تحلیلی بر کتاب تنهایی ساکورا نوشتۀ مهدی کلانتری
رؤیا مولاخواه
کتاب تنهایی ساکورا مجموعه داستانی است که بهرغم تفکیک داستانها از هم، در فضایی از جهانی ابزورد و ملالی مشترک با تأسی از هایکوهایی که مؤلف دلالت معنایی آنها را به داستانها پیوند زده، به اشتراک رسیدهاند.
جهانی که مؤلف بر مبنای آن، داستانها را به روایتی زنده بدل میکند تأسی مستدلی از هایکویی است که بهشکل کد یا پیشفرض، ابتدای قطعهها به مخاطب داده میشود تا حدیث نفس راوی و ایدۀ داستان را با اکران طبیعت و مرگ، گذرا بودن، کوتاه بودن و ازدستدادن بهشکلی کاملاً مسجل به مخاطب بنمایاند.
منش شعر هایکو؛ تجمیع معنا در سه سطر و مواجهۀ پدیدارشناختی زیبایی و امر واقعیت است و امر متناقضنمای آن کوتاهی و فراشدی است که به عدم قطعیت آن منجر خواهد شد. ایدۀ داستانها، واقعیت رویدادی زیسته نویسنده را با پیش کشیدن چند قطعۀ پیوستشده در کلیت کتاب بهشکل داستان تعریف میکند که ضمن داستانی کردن فضای ملالآلود ذهنی نویسنده، به رویکرد شاعرانۀ مؤلف واقعیتی داستانی میبخشد.
کارکرد هایکوها در ابتدای داستانها، صرفاً کارکردی منفصل و ادبی نیست. ناتالی ساروت معتقد بود سویۀ شاعرانۀ یک اثر آشکارکنندۀ عنصر نادیدنی آن است.
کلانتری در تنهایی ساکورا، مجموعهای از رمزگان و علائم را در فضای استحالۀ داستانی خود به کار میگیرد تا با استناد به آن، زمان ازدسترفتۀ پروستی را در مقام یک پیوستار به خواننده بنماید. ساکورا بهتنهایی واجد تأویل زمان شکفتن شکوفههای گیلاس و حسرت ازدستدادن است. کلانتری، عناصر ارتباطی داستان را بهزعم نظریۀ ارتباطی یاکوبسن با کدهای عاطفی، کلامی، ارجاعی و ادبی به خواننده میشناساند تا مخاطب همبندی داستانها را در یک زمینۀ خطی دریافت کند. فضای ملالآلود کتاب، فضایی پروستی و زمان در داستانها مدلولی است که نیاز به هیچ دالی برای دلالت امر وقوع ندارد. مؤلف معتقد است زمان درهرحال از دست خواهد رفت و این واقعیتی محتوم است که امکان هر تغییری را از کاراکترها میگیرد. در داستانها مرگ، حدودی حاضر است که بهشکلی پذیرفتهشده غیبتش را زمانمند کرده است؛ شبیه حضور شکوفهها در فصل بهار، بهزعم این جمله «ناگفته آشکارست که...» و این آگاهی به قطعیت ازدستدادن، فاصله و تمایزی بهزعم دریدا ایجاد میکند و آن، پنهان بودن هستی است. در اندیشۀ دریدا، پنهان شدن هستی، شبیه تمایز آنچه در زمان حاضر آشکار است و آنچه اکنون حاضر نیست، جلوه میکند.
مرگ و ازدسترفتن در تمام داستانها، حضوری است که رخدادنش درونمایۀ هر داستان حاضر است و مؤلف با استناد به کوتاهی فرصت، رابطهها را معنامند میکند و مهربانی را متذکر میشود تا چیزی را از قاعدۀ پیشفرض ِ«از دست دادن» برهاند و آن، چیزی فارغ از ظرافتهای اخلاقیانسانی بوده و بیشتر عاطفی است.
آلن دوباتن در کتاب چگونه باید پروست خواند مینویسد: «پروست فهمید که جوهر و ارزش زندگی، مجموع اجزای روزمرة آن است و پروست راهنمایی برای لذت بردن از تعطیلات، احیای رابطه، رسیدن به بیانی بدیع و شناخت عشق است.»
چیزی که در تنهایی ساکورا راوی را در فضایی پروستی به جستوجوی خویش وامیدارد فراتر از حواس یا خاطرهای زیسته در زندگی راوی است و آن تنهایی شخصیتهاست؛ تنهایی، همان دلالتی است که بهگفتۀ بارت خواندن و نوشتن را ایجاب میکند و تا انزوا در هستی فرد تهنشین نگردد، زایش و تغییر اتفاق نخواهد افتاد. کاراکترهای کلانتری، تنهایی را در مواجه با زمان، تجربه میکنند و با ازدستدادن بهعنوان امر واقع، با آن مواجه میشوند.
از نگاه ساختاری در تنهایی ساکورا، سیر رویدادها گزارشی و فرض زمانی بر رخدادهایی است که راوی با ترسیم فضای ذهنی خود با تطبیق آن با جهان بیرون، آن را به روایت بدل کرده است. کاربرد زمان گذشتۀ ساده، نظمی خطی را در ذهن راوی برمیسازد؛ اما گاهی او زمان را به گذشتۀ بعید میکشاند.
تنهایی ساکورا، نه واقعیتی گنگ و نه گرهای رازآلود است؛ بلکه مجموعهای از روایتهایی است که در نظامی پیوسته، کنشی بسته و محدود را در ظرف زمان، بیهیچ تاریخ معهودی ابراز مینماید. استفادۀ کلانتری از عنصر زمان، امکان هر جدل یا تغییری را از مخاطب میگیرد؛ زیرا واقعیت قبل از داستانی شدن، اتفاق افتاده یا اتفاق افتادنش حتمی است. راوی گونهای منِ دگرگونشده و کلیتیافته است که در بعضی از داستانها بدل به سومشخص نامحدود شده است. در داستان «پنیر تکنفره» جابهجایی منِ دگرگونشده با سومشخص قابل استناد است. کلانتری با تعویض من راوی به سومشخص، سرنوشت تکگویی را به استخراج فرمی دلالتگر از دنیای شخصی، خلقوخو و کنشهای انسان میکشاند تا فردیت زیستشناختی، به شکلگیری انسان ذاتی بینجامد.
قاعدتاً بحث نیت مؤلف هرچه که باشد تعمیم من راوی به شخصیتهای دیگر داستان، آن را از گزارش شخصی خارج میکند و ملال و تنهایی را در کلیت داستان به تمام کاراکترها تزریق مینماید. تنهایی ساکورا هایکویی است که در فضای ذهنی راوی بدل به داستان شده است.
تنهایی ساکورا
. ,