ایدهای در باب تکرار و صیرورت
ایمان نمدیانپور
تکرار و صیرورت از بنیادیترین کنشهای هستند که انسانها را در زندگی با خود درگیر کرده است. چرا از تکرار گریزانیم و تمایل ما به صیرورت (Becoming) و شدن برخواست کدام شرایط است؟
انسانها از ابتدای تاریخ زندگی، از حیث انسانشناختی تمایل به روند شدن در مناسبات ذهنی و عملی تاریخ داشتهاند. گویا تکرار و انجام کار یا عملی که بارها و بارها تکرار میشود برای انسان ناخوشایند بوده است. اکتشافات و اخترعات علمی اساساً برای رهایی از بودن اکنون و رفتن به یک سویهای جدید و تازه است. هر اختراع و کشف جدیدی دقیقاً در برابر امر تکرار قرار میگیرد. بنیادهای ساختن فنون متفاوت و ابداع تکنولوژیهای جدید، بر پایه ایدۀ نوخواهی استوار است.
مفهوم تکرار در یک روایت، همان ماندن دائمی در یک موقعیت مشخص زمانی و مکانی است. مهمترین عنصر تکرار که آن را برجسته میکند، فقدان و عدمحضور دیگری در جهان فرد است. دیگری همان امر غریبه و ناشناختهای است که وارد میدان و جهان فرد میشود و او با جهان و افقی دیگر آشنا میکند. دیگری با امکانها و دستگاه فکری متخالف به جهان ما ورود میکند. تاریخ بهطور کلی با ورود دیگریها شکل میگیرد و این دیگری است که با حضور قسمتهای مهم تاریخ را میسازد. دیگریهایی که به سرزمین امریکا وارد شدند، دیگریهای که بهمثابه مهاجر جهانی جدید در زیست جهانی که از آن آنها نبود ساختند.
مجلس یا پارلمان که در زمان مشروطه وارد جهان ایرانیان شد، اساساً یک دیگری بود که نگاه ایرانیان را به حکومت خودکامه تغییر داد. بنیاد این امر در نوخواهی و حضور دیگری در جهان ما ایرانیان بود. نوخواهی همان گذار از تکرار است. تکرار استبداد و خودکامگی درایران هیچگاه بهواسطۀ امری درونداد قابل حل نبود؛ زیرا وقتی سوژهای «دیگرگونه» را در افق خود مشاهده نکند امکان فهم تکرار برای او ناممکن خواهد بود. فهم ایده تکرار محصول مشاهده یک افق و ساحتهای جدید هستیشناختی و معرفتشناختی است.
وقتی روشنفکران ایرانی در سفرهایشان به غرب، خصوصاً به فرانسه درک کردهاند که امکانهای متکثری در جهان وجود دارد که جهان بسته یا همان جهان تکراری امکان ابداع آن را ندارد فهم موقعیت تکرار برایشان آشکار شد. ازاینحیث بهواسطۀ ترجمه و خواندن متنهای آنها و وامگیری از امکانات جدید تلاش کردیم از ملال و دور تاریخی رها شویم.
ازحیث اجتماعی، مسافرت، خواندن کتاب جدید، مهمانی، شوق و تمایل برای رفتن به موقعیت و زیست جهانهای جدید از مکانیزمهایی است که انسان برای گذار از تکرار زندگی برای خود طرحریزی میکند. دیالکتیک میل و دیگری، از عواملی است که انسان در مواجهه با هر رخدادی او را دعوت به فرارفتن از یک وضعیت می کند. وقتی ما با متنی مواجه میشویم دقیقاً در برابر امر تکرار قرار می گیریم، در چنین مواجههای ما هرگز وفادار به خود متن نیستیم. اساساً تلاش میکنیم به این امر متوسل شویم که متن خود ذاتی ندارد. متن همان است که ما او را وادار به سخن میکنیم. وقتی میگویم وادار به سخن گفتن، دقیقاً در همین لحظه، ما به ساختار ذهن خود اجازه میدهیم خود را وارد جهان متن کند. انگار سوژه تمایل دارد خطونشان خود را بر متن وارد کند.
دقیقاً در همین لحظه ما با ایدۀ صیرورت در برابر تکرار قرار میگیریم. سوژۀ تمایل ندارد همان روایتی که گفته شده بیان کند. سوژه قرار است در برابر قرائت تکرارشدۀ قرائتی جدید را بیافریند. قرائت جدید همان ضد تکرار است؛ حتی وقتی من سخنی را قرائت میکنم خطونشان و رد خود را در قرائت نشان میدهم. این امر نشانۀ چیست؟
اساس حیات در برابر تکرار است. این سخن به این معناست که ما هرلحظه تمایل داریم در هر میدان و بودنی امری جدید خلق کنیم. در عرصۀ سیاست بهدنبال ایدهای هستیم که زندگی بهتری را نسبت به گذشته برای ما طرحریزی کند. در عرصۀ اقتصاد تلاش میکنیم گونهای از مناسبات اقتصادی را تدوین کنیم که به رفاه بیشتر بینجامد. در علم پزشکی هرلحظه در این فکر هستیم که چگونه بتوانیم بر طول عمر بیفزاییم و الی آخر.
بنیاد و ریشۀ تمام این عنوانهای ذکرشده در برابر امر تکرار است. ما میخواهیم چیزی باشیم که دیروز نبودیم و گونهای باشیم که امکان شدن را برایمان مهیا کند؛ بهعنوان مثال: ما در گفتوگو با هم بهدنبال چه چیزی هستیم؟ قرار است چه مسئلهای در خلال گفتوگو شود؟ میتوان گفت، جواب ما هرچه باشد و هر پاسخی که مطرح شده باشد؛ درنهایت ما بهدنبال یک مسئله مشخص هستیم و آن کشف مفهومی جدید و ناتکراری که قبلاً گفته نشده است یا اگر گفته شده است ما قرار است با یک صورتبندی دیگر آن را بیان کنیم.
شما مفهوم بازی را در نظر بگیرید. در بازی ما بهدنبال چه چیز هستیم؟ مناسبات و ساختار جذاب بازی از چه امری برساخته شده است؟ در ابتدا آن چیزی که به ذهن ما متبادر میشود مسئله برد و باخت است.؛ ولی پرسش این است که اگر یک تیم همیشه ببرد و تا ابد هم ببرد و بنا به دلایلی ما بدانیم که یک تیم می برد. این امر کفایت می کند؟ گمان میکنم فرای برد و باخت بازی، آن چیزی که به بازی شوق ادامه دادن میدهد و هرلحظه شوق ما را نسبت به آن میافزاید. تفاوت یک بازی با بازی دیگر است. تفاوت همان عدمتکرار است. ما در بازی بهدنبال نوعی خلاقیت و بهطور مشخص تفاوت در سبک بازی هستیم. تفاوت و دیگربودگی و تنوع تکرارناپذیر یک بازی آن را از بازی قبلی متمایز میکند.
شما بازی کلاسیک بارسا و رئال مادرید را در نظر بگیرید. سالهاست که گاهی بارسا و گاهی رئال بازی را میبرد؛ ولی اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که هیچگاه بازی آنها در ادوار دورههای مختلف یکسان نیست. همیشه صحنهها و رخدادهای در یک بازی است که با بازی دیگر متفاوت است. چنین تفاوتی است که تمایل ادامه بازی را در هرلحظه امتداد میدهد. ما به امید تفاوت این لحظه با لحظۀ دیگر، میل به بودن را در خود تقویت میکنیم.
بودن و صیرورت همان زندگی است. چرا ما زندگی می کنیم؟ چه چیزی به ما امید بودن میدهد. متفکران متعدد به این پرسشوپاسخهای متعدد دادهاند. عدهای مسئله معنا را پررنگ کردهاند. عدهای لذت را مبنای زندگی میدانند. برای من این پرسش مطرح میشود که اگر لذت یا معنا همان باشد که دیروز بود، آیا میتوان به این امید زندگی را ادامه داد؟ گمان میکنم خیر.
مقوم و موتور حرکت انسان دقیقاً در فرارفتن از من امروز و نزدیک شدن به من اکنون است. من اکنون نیز در روند تاریخ بهواسطۀ اتفاقات زندگیخواهان گذار و رفتن از خودِ اکنون و تمایل به رفتن و خود دیگر است. تاریخ و روندهای توسعه و مناسبات زندگی دقیقاً با چنین اشکالی در حال امتدادند. ازحیث جامعهشناختی، جوامع بسته همان تکرار امر تاریخاند؛ به این معنا که هیچ دیگری امکان نفوذ به جهان و قلمرو آنها را ندارد و چنین روندی به تصلب در امر اجتماعی منجر خواهد شد. هر چقدر امکانهای حضور دیگری مهیاتر باشد، ما با روح صیرورت و دیگربودگی مواجه خواهیم شد.
شوق زندگی در کشف امکانهای جدید و تازه است. زندگی با شوق شکل میگیرد و اگر شوق را از زندگی بگیریم، یکی از ارکان مهم زندگی از آن ساقط شده است. نیک میدانیم که آن چیزی که شوق ما را به فردا سامان میدهد، شدن و تفاوت و عدمتکرار است. منِ آدمی میل به شدن دارد و این شدن در برابر تکرار و ملال قرار میگیرد. هرگاه ملال بر ما غالب شد باید نشانههای آن را در تکرار و روزمرگی دنبال کرد.
ایدهای در باب تکرار و صیرورت
. ,