تنهایی، واکاوی یک لغت
محمدهادی دانش
تعریف تنهایی در لغتنامهها آیا کافی است؟ تنها یا تنها چه کلمه عجیبی!
اگر باید تنها بود تا در انزوای تنهایی خود خزیده باشیم؛ پس تنهایی بهمعنای ناگزیر و متناقض خودش باید تبدیل شود که دوری از تنهای دیگر است. یک پارادوکس دو وضعیته در کلمهای ساده به نام تنهایی. در لغتنامهها میگردم تا شاید چیزی دستگیرم شود،
«لغتنامه دهخدا: تنهائی ت َ حامص تنهایی. خلوت. ناظمالاطباء، فرهنگ فارسی معین: کنارهجوئی. اعتزال. عزلتگزینی. گوشهنشینی: برگزیدم به خانه تنهایی/ از همهکس درم ببستم چست (شهید بلخی).
اولین کلمه خلوت است، خلوت آیا به معنی گزینش جایی دورتر از مرکز، در حاشیه است بهعنوان یک انتخاب، تا از گزند تنهای دیگر در امان باشیم؟ یا نوعی طرد شدن از اجتماع؟ اگر اینطور است تنهایی چه حالت ترسناکی است؛ یک وضیعت دردآور رنجآلود که یک سرش اندیشه و احساس و سر دیگرش حسرت فهمیده نشدن یا اینکه نوعی لذتجویی فردی است در عدم به اشتراکگذاری افکار متعالی، نوعی ترس از بهدست آوردنِ جداکننده که به شخص میگوید: خودت را جدا کن، تو مثل دیگران نیستی؛ بهعبارتی خاموش باش که دیگران نمیفهمند یا نباید بفهمند که چه میگویی یا چرا میگویی.
صائب تبریزی:
نیست درمان مردمِ کجبحث را جز خامُشی
ماهیِ لببسته خون در دل کند قلّاب را
حافظ:
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست
سخنشناس نهای جان من، خطا این جاست
کنارهجویی، ترس از به خطر افتادن موقعیت فردی، کنارهگیری به قصد برهم نخوردن امنیت روانی و فردی، نوعی اضطراب اجتماعی (social anxiety) دست میدهد که به ترس و احتیاط، بهعنوان سپر محافظتی در مقابل تفکرات رایج اجتماعی پناه میبرید و تنها تاوان کوتاهمدتی که میپردازید، تنهایی حاصل از کنارهجوئی است. و البته آن را ناخواسته بهنوعی لذت یا دلخوشی تبدیل میکنید.
خیام:
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زانکه طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده به پالودۀ هر خس بودن
شاید این نوع تنهایی ارادی نیست و تنها راه فرار است به ناکجاآبادی بینشان.
پس پدیده جابهجایی روی میدهد؛ نوعی فرار سنتی که در ابعاد بزرگتر مهاجرت نام دارد؛ البته مهاجرت صرفاً ریشۀ اندیشگانی ندارد. وجود نبوغ و خلاقیت یا وجود رنجهای اقتصادی و رنجشهای فردی و عدم حفاظت قانونی، منجر به مهاجرتهای اجتماعی بزرگ میشود.
نمیگویم مهاجرت به معنای تنهایی است؛ بلکه مهاجرت شاید نتیجه نوعی دورافتادگی است که در لغتنامهها از آن یاد شده است.
مهاجرت پذیرش بیچونوچرای تغییر مکان است و مهر تأییدی است بر اندیشههای عدم تغییر در مبدأ یا به قصد تغییر اوضاع اجتماعیِ مبدأ در مقصد. تغییرات اقلیمی، شرایط زیستی خشونتبار، عدم سازگاری مدیریت منابع انسانی با قوانین جامعهِ فراسنتی، منجر به تغییر مکان میشود تا از جایی دیگر رنجهای خود و اعضا جامعه مبدأ را مدیریت و هدایت کنیم و بر زخمهای خویشتن مرهم بگذاریم. در چنین وضعیتی، ،عمدتاً فرد مهاجر خود را تنها میبیند و نام تنهایی خود را غربت میگذارد.
گوشهنشینی: در این حالت فرد تنها بهجای هرگونه حرکت در جای خود ثابت میماند تا دیگران از او گذر کنند، ندیدهاش بگیرند؛ درست مثل موجودی که استتار میکند و به رنگ محیط در میآید تا اصلاً تشخیص داده نشود که هست.
ادامه تفکری است که از ترس شناخته نشدن از خود شخصیت دوگانهای را بروز میدهیم؛ چیزی کاملاً شبیه دیگران و درست برخلاف دیگران. اما شاید در دایره لغات و لغتنامهها باید کلمات جدیدی را وارد کنیم.
ازخودبیگانگی : از انواع دیگر تنهایی ازخودبیگانگی (Alienation) است که در تضاد با طبیعت انسانی روی میدهد.
بیشتر در طبقات اجتماعی یا فرهنگی نمایان میشود؛ زیرا فشارهای حداکثری که ناشی ازخود بیگانگی است، گریبان اقلیتها را گرفته و آنها را از بدنه گروه جدا میسازد و در ادامه بهنوعی آسیب درونی (افسردگی) که دامنهاش وسیع شده و به آسیب جمعی، منجر میشود و فرهنگ و بهویژه اخلاق را نشانه میرود. ازخودبیگانگی موجب تخریب و فروپاشی طبقات متوسط و زیردست شده و همچون ساعت شنی افراد را از جمع بالادست جدا کرده و به زیر میکشد و متأسفانه پس از سرریز شدن خلاء در بالا و تراکم لایههای زیرین چنان بههم بافته میشود که توان هیچ حرکتی باقی نمیماند.
ناکامی و تنهایی: گاهی بنمایۀ تنهایی ناکامی است. وقتی کامروایی جمعی و فردی ازدسترفته تلقی شود بهناچار تنهایی راه خود را باز میکند.
وجود غم بهجای شادکامی و عدم دسترسی به شرایط مطلوب، ناکامیزاست و همین ناکامی تنهایی را افزایش میدهد و تنهایی ناکامی را کامل میکند. مداری معیوب با چرخشی سریع..
تنهایی و خلاقیت : همانطور که قبلاً شرح دادم بین تنهایی و خلاقیت رابطهای مستقیم وجود دارد؛ بهاینترتیب که فرد آفریننده میبایست برای جلوگیری از اتلاف وقت از مناسبات اجتماعی خود کاسته و هنجارهای سنتی روابط را رها کند. هرچه خلاقتر تنهاتر و هرچه تنهاتر خلاقتر، بهعبارتی فرد خلاق زمینههای بروز خلاقیت خود را در تضاد با حضور در جمع میبیند؛ پس تنهایی را انتخاب میکند.
بریدن و تنهایی : Cut off)) گاهی تنهایی حاصل بریدن از احساسات شدیدی است که فرد نسبت به فرد یا گروهی دیگر دارد. در این حالت شخص با غم و درد بسیار دلباختگیهای خود را ترک کرده و به کنج تنهایی خود پناه میبرد. عوام آن را شکست عشقی و عاطفی مینامند. وقتی شکست احساسی روی دهد، شخص به دیدۀ تردید به سایر روابط خود نگاه میکند و اغلب روابطی را که در رابطه یا حتی بیرابطه با آن شکست است قطع میکند. در چنین وضعیتی شخص خود را تحقیر شده تلقی کرده و عمدتاً در وی حس انتقامجویی بیدار میشود. تنهایی در این حالت یک فرار درونی است و مدتها وقت میبرد تا با کمک یا بدون کمک دیگران (متخصصین، دوستان، هموضعیتیها) تا این ضایعه احساسی ترمیم شود.
تنهایی و رازداری : تنهایی بهمثابۀ حفظ رازهای درونی و ترس از فاش شدن آنها در بین دوستان، همکاران، اقوام و آشنایان است؛ بهاینترتیب که چون شخص رازدار از ترس آشکار شدن رازش از اجتماع دوری کرده و تنهایی را ترجیح میدهد. این رازها میتوانند موقیعت فرد را به خطر بیندازند و آشوب شخصیتی و روانی ایجاد کنند.
تنهایی و عدم تاب آوری : بین تابآوری و تنهایی رابطه مستقیمی وجود دارد که باعث میشود شخص و جامعه از هم جدا شوند. طبق تحقیقات دامنه تابآوری پایین از طرف شخص یا جامعه باعث جدایی و تنهایی یک شخص یا حتی یک جامعه از دیگر اشخاص و جوامع میشود, در این حالت تندرستی چه در حالت جسمی، چه روحی به خطر افتاده و شدیداً تهدید میشود.
تنهایی و عدم گفتگو : در جامعهای که گفتوگو و خردورزی راههای سخت و صعبالعبور را باید بپیمایند بهترین راه بریدن از جامعه و پناه بردن به شبکه اجتماعی است که من از آن بهعنوان تنهایی مجازی یاد میکنم. همه ما ساعتها وقت میگذاریم تا دربارۀ آنچه جامعه و افراد عضو گروه در مورد آنها هیچ گفتوگویی نمیکنند سر دربیاوریم؛ بنابراین به شبکههای مجازی متوسل میشویم؛ البته این بهخودیخود بد نیست؛ اما راه تعامل و خردورزی در گفتوگوهای مهم و حیاتی را بهشکلی دیگر باز میکند. در این صورت این خطر وجود دارد که خردورزی از حالت طبیعی خارج شده و عملاً در جامعه محقق نشود. وجود پستهای پرمغز و عمیق و البته پرطمطراق، در شبکههای اجتماعی را همه تجربه کردهایم. در بین گروههای مجازی کافی است بگردید تا آداب اجتماعی و نصیحتهای پندآموز را پیدا کنید و آن را برای دیگران ارسال کنید؛ اما درواقع بهجز انتقال اطلاعات و اندیشهها کار دیگری صورت نگرفته و عملاً بیحضور گفتوگو هیچ تجربه عملیای به دست نیامده است.
تنهایی و خود شیفتگی : ریشه تنهایی را گاهی شاید بتوان در تنهایی فرد در هنگام کودکی جستوجو کرد؛ بهاینترتیب که اگر فرد به دوری از جمع و آداب اجتماعی بر اساس آسیبهای روانی گوناگون دچار شد. در بزرگسالی این رخداد ممکن است بهنوعی خودشیفتگی تبدیل شده، نوعی برتریجویی کاذب را جایگزین تنهایی خویش نماید. در این حالت ممکن است جامعهای که به فرد آسیب وارد کرده است از خودشیفتگی فرد آسیبخورده دچار آسیب جبرانناپذیر شود.
همچنان میتوان کلمات همخانواده دیگری را به دایره لغات افزود. تنها به این نکته بسنده میکنم که تنهایی چه خوب، چه بد
با انسان زاده شده است و مثل بقیه احساسات تا ابد باقی خواهد ماند.
تنهایی واکاوی یک لغت
. ,
بسیار عالی و پرمعنا
ممنون از تحلیل پربار استاد دانش
.
بعضی از واژگان درقالب یک جمله معنا نمیشوند
مثل عشق.رنج و... تنهایی هم از این قبیل واژگان هست
سلام به استاد دانش عزيز
بسيار عالى، يك تنهايى ديگه هم هست كه فكر ميكنم همه داريم و به بخشي از وجودمون تبديل شده، نوعي كه أصلا ديده نميشه و كسي ازش خبر نداره و عمیق ترین نوع تنهاییه
سلام به استاد دانش عزيز
بسيار عالى و براى من تركيبى از بيشتر مثال هاى ذكر شده صدق ميكنه.