می خواهم با تنی سبز
با آیین عناصری تازه
به مکاشفات گودالی زیر پای خورشید
رد پا بتراشم
برهوت حس
تنهایی را بی مرز جابجا میکند
مثل شن در کویر /
آینه زیبایت را تکثیر کن
اینجا زمین نجوا گرانه معنایم میکند
باد تنها فاتحه میخواند و میرود
بی آنکه سیلی به صورتم لمس کنم
تنها با ته مانده ی تقویم بهار
باران
آفتاب
صخره ها را
نفس میکشم
جاذبه هوا
حس مشترک آزادی من و توست
قرار نیست
بی تو اتفاقی بیافتد
در منتهی الیه فصلی که
به بهار ختم میشود
کافیست
انگشت بر لبانم بگذاری
زیبایی ات به هر طرف که بچرخد
تنهایی را به کشتن میدهد
لیلا مینا خانی
تنی سبز
توتم , رویامولاخواه