یادداشتی تحلیلی بر داستان کوتاه مشنگ از مجموعه داستانهای کنیزو نوشتهی
منیرو روانیپور
رویامولاخواه
داستان مشنگ یک روایت پست مدرن از زندگی زنانی است که در زیستن خود مردن را تجربه می کنند تا مرگ برایشان رندگی را به ارمغان بیاورد.
داستان هم چنانکه دانای کل محدود به سوم شخصی که زنده نیست روایت می شود اما به واسطهی دیالوگی سورآل در فضایی نزیسته بین مرده و بهیاری که در مکان داستان حاضر است، شیوه ای پست مدرن را در تبیین داستانی علی الاتفاق را رقم زده است.
دنیایی که روانی پور ترسیم کرده است، جهانی است که فضایی کافکایی را حین تصویری گروتسک از زنده ها به داستان بدل می نماید.ابتدای داستان نویسنده با زبان اعلام می نماید که کاراکتر مرده است. اما در داستان مردن هنوز در حال زیستن است و توقف نیفتاده است.خواننده می پندارد دلالت از دال به مدلول می رود. اینجا امر مردن یا زن مرده برای نویسنده نشانه است.در داستان کوری نوشتهی ساراماگو شروع داستان با مردی است که ابتدای داستان کور می شود و ساراماگو تا پایان داستان او را مردی که ابتدا کور شد به خواننده می شناساند،اینجا در این داستان زن مرده ، شخصیتی خود انگیخته است تا اگاهانه با ترسیم فضایی سورآل نیت مولف را با استناد به نظریه ی بیان بارت به شکلی فراواقع گرایانه به خواننده بنمایاند.کنش شخصیت در داستان با توجه به مرده بودن شخصیت صرافا ابزاری است به قول مالارمه زبان ابزار داستان است و داستان روش زبان را دنبال می کند. نقش بهیار در داستان به عنوان شخصیت فرعی که توسط دیالوگ نقش روایی یافته به وسیله ابزاری که مردن را برای زن مستند می نماید مهم است و نویسنده با شیوه ی روایی حضور وی را با سایر عناصر داستان تطبیق می دهد. حضور بهیار به علت گفتگویی که با زن مرده دارد هرچند از داستان بیرون زده و سویه ی مرگی دیگر را بازنمایی می کند از زنانی که به واسطهی بدن شان مورد تعرض قرار می گیرند و بدن در اینجا مدلول بی واسطه برای بیان رنج های زنانه بیان شده . اما نقش بهیار از این جهت که مردن را که اینجا با زندگی علی البدل شده برای زن مرده تسهیل می نماید حائز اهمیت است
نقش بهیار به زعم بارت نقشی ویژه است و نویسنده جملات مهم و کلیدی خود را با استفاده از وی در داستان سوار می نماید.
در داستان حضور سوسک ها در گنجه ها هرچند بی اهمیت می نماید اما شبیه یک موتیف نوعی اطلاعی ثانویه است تا در پایان داستان مسخی کافکایی را در انتظار مخاطب از گره گشایی داستان آشکار کند.
شخصیت های فرعی دیگر در داستان نه برمبنای آنچه که هستند مثل نعش کش یا پرستار ازمایشگاه یا رادیولوژیست دسته بندی می شوند بلکه نویسنده تجمع این کاراکترها را بر حسب الگوی کنش در داستان جای داده است و حضور همهی آنها در ساحت معناشناسی در نقشی که بر زن مرده روا می دارند قابل تعریف اند و خودشان به عنوان شخصیت حتی تلقی نمی شوند.
منیرو روانی پور با استفاده از جریان سیال ذهن زن مرده را با خاطراتی که مدام به عقب رانده می شوند به خواننده می نمایاند. شیوه ی بیانی که در خدمت سوم شخص مفرد و دانای کل محدود است ذهنی است که به علت مرگ دچار پراکندگی زمان و مکان و تعین مندی است .زن در بیشتر داستانهای روانی پور در ساحت سوژه مندی تعریف می شود و تاثرات جامعهی مردسالار و متعارف و تاثرات زندگی سنتی بر زنان در غالب داستانهای منیرو به چشم می خورد. مشنگ گیجی و توهمی است زاییدهی رنج زیسته ی یک زن تا مرگ را صدا بزند و در این تکوین از زمانی که مردن آغاز می شود تا اضمحلال تن، طرح باژگونی از زیستن بدون زندگی باشد. مرگ در این داستان برای زن مرده به مثابه رها شدن از رنج زیستن بدون زندگی است.
یادداشتی تحلیلی بر داستان کوتاه مشنگ
توتم , رویامولاخواه