نقد و خوانش رویامولاخواه برکتاب "و عشق هم چنان مذکر است"
سروده ایدا مجید ابادی
«و عشق همچنان مذکر است»،سومین مجموعه منتشرشده، از آیدا مجید آبادی از نشر گویا ست که در سال۹۹، روانه ی بازار شده و در دسترس اهالی کتاب قرار گرفته است.
پیش از این ،از آیدا مجید آبادی، مجموعه اشعاری به نام«پروانه ها اتوبر نمی دارند»در سال۹۴ و کتابی مشتمل بر نقدها و گفتگوی شاعران معاصر به نام «خورشیدهای همیشه» در سال ۹۸،منتشر شده است.
مجموعه ی «و عشق همچنان مذکر است»،مشتمل بر هفتاد و هشت شعر کوتاه و نیمه بلند است.
هر قطعه در این مجموعه ،زندگی یکه ای دارد که ترکیب آنها ،سخن را می آفریند و سخن، از زندگی درونی قطعه ها آغاز می شود.شاید برای همین است که قطعات شعر در این مجموعه نامگذاری نشده و با شماره،از هم منفک می شوند و فهرست متن، بدین سان دیگر ابزار ارجاع نیست، بلکه خود ،متن است و تسلسل روایت قطعه ها ،در این مجموعه، چنان برجسته است که می توان گفت، آیدا این کتاب را به صورت یک شعربلند ،سروده است که با جزییات در هر قطعه ادامه می یابد.
رولان بارت ،لذت قطعه نویسی را چنین توصیف می کند:«این همه قطعه ، این همه آغاز» و قطعه ها را خیال پروری سخن میخواند.
آیدا منِ خود را در هر قطعه، بر مخاطب باز می تاباند .
آیدا در قطعات از حضور مولف رها شده و به عنصری فرامتن، در تشریح تصاویر می پیوندد.
شاعر می نویسد تا چیزی را بیان کند و ادبیت به معنای برجسته کردن حس و تهییج مخاطب با ترکیب سازی ها و غنای تصاویر می باشد.
روایت ها خطی و وجوه تصاویر بر زبان ،چربش دارد. فرم در اشعار، بلوغ یافته و یکدستی متن با ترکیب خطی متن، قطعات مجیدآبادی را ،شناسنامه دار می کند.
آرایه ها و بلاغت استفاده متکثر از ایهام و کاریکلماتورهای بارز، از نکات برجسته ی قطعه ها محسوب می شود.
آیدا در جهان بینی تزریق شده در قطعات ،نگاهی نمادین به اسطوره ها و کهن الگوها دارد و به صورتی برجسته
آن را در مضامین متصور روایت ها ، برجسته و به عنصری فرامتن در ادبیت اثر بدل می نماید.
قطعه شماره ۲
«به آدونیس می اندیشم
شبی که با خونش
فرق سرنوشت ام را گشود
و مرا عروس اسطوره های نا تمام کرد»
آدونیس، از زمره شاعران عربی است که در اشعارخود به بازآفرینی اسطوره ها می پردازد. و انتخاب آیدا اشاره ای غیر مسقیم بر این وجه از الگو پذیری وی دارد.
نگاه آیدا به ادبیات فولکلوریک ، سویه ای بومی دارد و به خاستگاه زیست شاعر، بی ارتباط نیست.
قطعه شماه ی ۱۴که نام کتاب را در خود دارد ،متضمن این اشاره می باشد.
"مادیان ابری ام را به بیستون می بندم
و پیاده به شهر برمی گردم
آخر شاهنامه خوش است
سارا را سیل می برد
ریرا را باد
و مرا تنهایی
و عشق هم چنان مذکر است"
نام کتاب خود به تنهایی مکاشفه ای را در تاویل تصاویر و عینی کردن مضامین قطعه ها ،بارگذاری کرده است.
اتیمولوژی این نامگذاری را در قطعات ۲۶،۲۷،۴۱،۵،۶ و ۱۴ می خوانیم.
زن ِدر این قطعات ،هیاتی مستقل از جامه ی دوخته شده ی سنتی را با پوسته ای از دردمندی در هم آمیخته و بدل به ابرزن در نقش های مادر، معشوق و هم آیدا گشته است. سوژه گی از فردیت اشتراکی زن به مردوارگی تنیده در نقش زن ،سوق داده می شود. زنی که به دنیا آمده است تا تقدیرش را با استحاله در نقش مرد، با «دل قوی دار» بپذیرد.
قطعه شماره ۱۱
"مادرت مرا درک می کند
وقتی که لب به دندان گرفته است
تا مردانه سکوت کند.......
.....
آرواره هایم از صدای باد به هم می خورند
و از صدای مذکری
که قوی باش آیدا"
قطعه ی شماره ۶
"تو از کناره های تخت ات بلند می شوی
و به عروج می رسی
و من در حافظه ی یک زن منتظرت می مانم
تو برنمی گردی و خدایان جنازه ات را در
ماهواره تشییع می کنند
و من از پشت ابرها برای ماه بوسه می فرستم
جهان دیگر به پیامبر احتیاجی ندارد»..
آیدا ،استعاره و ایهام را به مثابه ی سلاح در گلایه ای مصور در تقابل نقش زن و مرد قرار داده است.
آنیموس در لایه های مستور طرحها به زعم استعاره ها
حرکتی مرکب را در شکل گیری منِ راوی در پسا ذهن
خواننده شروع می کند.
و در در وضعیت ناپایدار مادر یا پدر ،بر ضعف درونی مولف غالب می شود.
قطعه ی شماره۷
"سینه سپر می کنم بر هجوم تنت
این راه شیری از هیچ کهکشانی نمی گذرد
گهواره ی من زمین بود
وقتی مادرم ابرها را از شیر می گرفت"
قطعه ی شماره ۸
"صدایم از تو آب می خورد
و پرنده ها
در گلوی من سبز می شوند
مرا یک مرد به دنیا آورده است
وقتی که هیچ جفتی در جهان نبود
وقتی که دردِ سرم
لابه لای تنش می پیچید
و خدا در زمین
به بار می نشست
مرا یک مرد به دنیا اورده است"
طرح ها و شخصیت ها در تعلیقی ناتمام از گزاره ی خبری قطعات ،سردر می آورند،نقشی را رقم می زنند و دوباره در روایت خطی بعد ،محو می شوند.
قطعه شماره ۱۰
کسی مرگ اقیانوس را خواب دیده بود
و زایش دختری به نام زمین را.....
روایت ،در نیمه ی باشندگی ،به تعلیق می آویزد و سطر بعد ،منِ مولف با متن ،در می آمیزد و سوژه در مکاشفه ی دال ها ،به پیوست مونولوگ ها ی آیدا، در متن گم می شود.
در نگاه روان شناختی قطعات ،منفک شدن از ذهنیت مولف از تصاویر و تعلیقات خطی که نیمه کاره رها شده اند ، در مسیر تشریح، گاه عقده ی الکترا را در وجوه مستور شده با هجمه ی تصاویر، برجسته می نماید.
فروید معتقد بود که اختگی برای دختران همچون عملی انجام شده مطرح میشود، ولی دیگر آن را به واقعیتی صرفاً کالبدشناختی نسبت نمیداد (کلیتوریس در برابر ذکر) بلکه آن را این گونه توضیح میداد که دختر مادر را سرزنش میکند که به او یک ذکر درست نداده است.
قطعه شماره ۵
"دیگر کسی به پولک هایم ایمان نمی آورد
باید تو را در حجله ی عروسک هایم حبس کنم مادر
و با فشفشه ها داغت
باید یاد بگیری دخترت را
توی آینه تمام قد بزرگ کنی
و آنقدر زن باشی
که شوهرم شب ها
زود به خانه برگردد"
دقیق ترین تصویری که از منِ متکسر در شعرها ،در می یابیم، باز در پوششی سخت از تصاویر ذهنی ایدا ،گم می شود.
ابهام در روایت ها ،که در پرداخت خطی خود به پیوستگی و تسلسل رسیده اند، سویه ی مدرن اشعار آیداست.
طوری که پایان قطعه ای می تواند آغاز قطعه ای دیگر باشد. یا حتی پایانی رها شده در قطعه ای ،در اغازی دیگر ،قطعه ی نوینی را پرداخت کند.
این سویه انکار پایان ، به شیوه ای که نه آغازی و نه پایانی مبرهن دارند،هویت مدرن و شهودی مکاشفه بر را ،بر اشعار بخشیده است.و «واو»اول اسم کتاب ،که امتداد سطری است که پیش از این در بستری از زمانی که در بند مکالمه نیست ،گفته شده و به قول باختین متنی است که در زمانی برون از متن گفته شده و یا گفته خواهد شد، معنا می یابد.
چرا که پی رفت ها نه از متنی اغاز و نه در متنی تمام می شود و عشق ،هم چنان مذکر می ماند و اینده ای ناتمام ،در بستر انتظار برای مخاطب پیش می آورد.
باربارا هرشتاین اسمیت ،در مورد پایان میگوید:«پایان وقتی می رسد که انتظار مخاطب بر آورده شود» و این پایان، وابسته است به حس مخاطب از تثبیت معنا و یکی شدن با شعر.
در اشعار ایدا ،کسی بیرون از متن حرف نمی زند. بلکه تصاویر روایت و «منِ »آیدا با گزارش دائمی و قطعی از گذشته ای اشنا و یا مکان اشنا ،وارد متن می شود و رخداد ذهنی را ،به مثابه ی تنی که راه می رود ، زندگی می کند در پویش باشندگی در متن بارگذاری می کند.
قطعه ۲۴
“اگر چه سالهاست سواحل "چیچست" را
سفید خوانی می کند
و قطارهای مقوایی این شهر را
"بریل "می کشد
به مادرم قول داده ام نمیرم “
واج ها ،در قطعات برجسته و سویه کاریکلماتور ها در قطعات ،غنای بازی های زبانی و ساختار بلاغی اشعار را تحت تاثیر قرار می دهد.
هر قطعه ،بیان رویارویی جهان شعر ،با جهان خواننده است. جهانی که تجربه های آن از واقعیت هایی که به شکل استعاره و ایهام در مکاشفه ای که در چشم اندازی خطی تصویر شده، به صورت روزنه ای به مخاطب می نماید تا به گفته ی «ریلکه» خواندن ،نه به اندازه ی گشودن پنجره بلکه به اندازه ی همین روزن خویشتن را در دل یک چشم انداز بی پایان یافتن ، باشد.
قطعه شماره۱۸
“به تمام زبانهای زنده ی دنیا درد می کشم
درون خالیِ مردی که به سیم برق وصل می شود
تا تکلیف ایستادگی اش را روشن کند”
قطعه شماره۴۲
“باید فنجان ها را از قفسه/
توی قفس بگذارم
و با دستهای خودم
پشت زنانگی ام را
خالی کنم”
قطعه ی۱۷ ،یا «منِ »آیدا ،و تنها قطعه ای که روایتی غیر خطی را در تسلسل عمودی و افقی شعر به مثابه ی داستانی که در بستر زمان ساخته می شود ، بازخوانی کرده و زندگی آیدا را برای مخاطب با شعر شبیه سازی می نماید.
“آبی که از سرچشم هایم گذشت
سرگذشت بیقراری تو بود
آنگاه که خم شدی
و تک تک مهره هایت
به نرد بازی سرنوشت فرستادند
آفرینش دست هایت چند هفته بود
که به هفت ماهگی من نرسید؟
نگاهت قلمخوردِ کدام آه بود
که به رخداد آینه نرسید؟
دراز می کشم
به افقی ترین رفتار
و جنینی ات را
در جنون ستاره ها به یاد می آورم
قداره ای که مشتری می کشد
تقدیر زهره را رقم خواهد زد”
نگارش ،بازتاب یا برگردان کنش گفتار است. می توان با شعری مکالمه داشت بدون آنکه به شاعر رجوع کرد. اما در این کتاب مفهوم جهان متن از مولف مستقل نمی شود. آیدا در مناسبات شعر به گونه ای تعیین کننده با جهان خواننده رابطه دارد. رابطه ی آیدا با «و عشق هم چنان مذکر است» یک مناسبت بینامتنی است که از دلالت حضور مولف خالی نمی شود اما سویه ی تاویل را برای خواننده ،بی پایان و متصاعد ،باز می گذارد.
“حالا من و تنهایی
سالها با گردنی افراشته
پشت به جهان ایستاده ایم”
عشق هم چنان مذکر است
رویامولاخواه , شماره دوم توتم