--- چه گفتی توماس؟
--- مخالفم اعلاحضرت (1)
در این یادداشت به قصد ورود به مسایل اجتماعی- سیاسی از جایی شروع میکنیم که هم میتواند مفاهیم اجتماع و سیاست را معنا بخشد و هم می تواند این مفاهیم را به اموری تزیینی تبدیل کند. دروازه ورود ما به بخش اجتماعی- سیاسی مفهوم «میاتمایگی» است . برای توصیف این معنا از کتاب « میانمایگی» به قلم نادر فتوره چی استفاده می شود که اثری زیبا ٫ موجز و بیانگر است .
»می گوید نمی توان واقعیت ها را تغییر داد، می گوید دست از تغییر بکشید، به ما بپیوندید ! به ما که صندلی خود را در « میانه » گذاشته ایم و آن را « اعتدال» می نامیم. نیروی خفقان آور و سرکوبگر که میخواهد همه چیز را در شرایط معمول و مطلوب برای «معمولی ها» و « متوسطها » باقی بماند. » ( نادر فتوره چی _ میانمایگی)
با این توصیف از نویسنده کتاب میانمایگی به سراغ جمله ای در خطوط اول میرویم ، جایی که معنا بخشی به مفاهیم اجتماع و سیاست را در گرو فهم میانمایگی دانستیم.
میانمایگی که بیماری عصر ماست و همانطور که فتوره چی به درستی بیان می کند، پایان خلق و پایان اثربخشی است . انسان را از موقعیت سوژه به ابژه تنزل میدهد و این سقوط در اولین گام ، علوم سیاست و جامعه شناسی را به مفاهیمی تزیینی و یا حداکثر به مفاهیمی برای به رخ کشیدن محفوظات در میان جمع تغییر می دهد.
برای کسی که « صندلی را در میانه » گذاشته ، انگیزه ای برای خلق و جراتی برای تغییر وجود ندارد. فهم عملگرایانه از سیاست و اجتماع نه تنها برای او کاربردی ندارد که نوعی اتلاف وقت است و فقط در صورتی کارایی دارد که با سیگاری در گوشه لب برای جمعی از میانمایگان دیگر اظهارفضل کند. در حالی که تاریخ بشری، به وضوح و به تاکید اثبات میکند که سیاست و جامعه ، تعیین کننده ترین مفاهیم حتی در دنج ترین لحظات شخصی یک انسان است . مفاهیمی که با سیطره دائمی خود در خصوصی ترین مسایل شخص نیز اثرگذار می شوند.
نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خودم را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ
گریز از میانمایگی آرزوی بزرگی است ( قیصر امین پور)
فریدریش ویلهلم نیچه ، نمادی برای یک دوره جدید است . نگاه نقادانه نیچه پرده از میانمایگی برمی افکند وقتی آشکارا بیان میکند، حقیقتی ورای عالم پدیدارها وجود ندارد و زندگی را ارج می نهد. پیامد این بزرگداشت زندگی ، اهمیت دادن به آفرینش گری و خلق است . در نگاه او دانش و شناخت ابزاری است که در خدمت قدرت است و قدرت به معنای چیرگی بر مقاومت و موانع است . اینچنین است که نیچه به سراغ اخلاق میرود و با تبارشناسی اخلاق به واکاوی دوگونه اخلاق میپردازد : « اخلاق سروران» و « اخلاق بردگان» و این اخلاق بردگان است که با نظام سازی و ایجاد یک سنجه و معیار واحد « اخلاق گله ای» را شکل می دهد. لذا آنچه از « اخلاق بردگان» حاصل آید ، میانمایگی است .
فتوره چی در کتاب « میانمایگی» با اشاره به نوشته های نیچه مینویسد :
«او از مردمانی که ترس را فضیلت معرفی می کنند ، سخن میگوید. از نیشخند زبونانه شأن ، از گرگهایی که دست آموزند، آرام و رام ، و به چیزی یا کسی اعتراضی ندارند. کنجکاو کشف هیچ رازی نیستند، به حقیقت و به زرتشت بی اعتنا هستند و مفتون ترس اند و نام اش را « درایت » می گذارند. زرتشت می شنود : ما کرسی خود را در میانه می نهیم ، چندان دور از سلحشوران جان برکف و خوکهای خرسند. »
رفتار میانمایگی در هنر ، که پیامدش ساخت سلبریتی های سطحی است ، یکی از نمودهای عصری است که سهل انگاری و سطحی نگری ، مختصاتش هستند . رفتاری که باعث می شود حمایتهای مالی و اجتماعی سهم میانمایگان در عرصه هنر شود. این وضعیت افول هنر و فرهنگ را در اجتماع ایران به دنبال خواهد داشت ، چیزی که نشانه های آن امروز نیز دیده می شود.
فتوره چی مینویسد : « به یک بیماری فراگیر تبدیل شده است و تمامی سرحدهای حقیقت را مسموم کرده است : سیاست را به مدیریت فروکاسته ، علم را به تکنولوژی و گجت بازی ، هنر را به امر دکوراتیو و عشق را به رابطه جنسی.
بنابراین فهم سیاسی و اجتماعی در چنین شرایطی امری مهم و بسیار جدی خواهد بود . تحلیلهای جدی و پراتیک که فعالان عرصه های مختلف را به تغییر و ایجاد امر نو ترغیب کند و با تغییر ساختارها و ایجاد فضای امن برای خلاقیت ، مسیری امیدبخش برای جامعه ایرانی مشخص نماید. از این رو بین خروج از فضای میانمایگی و توسعه ارتباطی وثیق برقرار است .
میانمایگی
رامین کاوه , شماره دوم توتم