فرهنگ حذف
دکترایمان نمدیان پور
اساسا سیاست و حکومت ورزی از یک منظر، زاده سبک زندگی و جهان همان آدمیان است. نمی توان سخن از سیاست دموکراتیک زد و در زندگی خصوصی خود، خودرای و تک گو بود. سیاست ها و تدوین قوانین اجتماعی را باید همان میانگین روح جامعه خوانش کرد( البته در مواردی می توان استثنا قائل شد).
در یک کار تجربی و به واسطه مشاهده، پرسش نامه و زندگی در میان مردمان افغانستان نشان دادم که طالبان و تفکر طالبانی آنچنان جدا از جهان فرهنگی آنها نیست.( مقاله در صفحه شخصی تلگرام، با عنوان نگاهی به مفهوم برساخته شدن طالبان) البته نمی خواهم کلیت فرهنگ آنها را خشونت طلبانه خوانش کنم، ولی در پاره ای از کنش ها می توانستیم نگاه طالبانیسم را در زبان و رفتار آنها مشاهد کنیم. مثلا اگر به یک دانشجو می گفتی تعداد اعضای خانواده شما چند نفر هستند، هیچگاه او افراد زن خانواده را به حساب نمی آورد. مثلا شما در خیابان با زن و شوهری مواجه می شدید که با یک فاصله ( زن پشت مرد) در حال قدم زدن بودنند. در آن مقاله با مثال ها متعدد نشان دادم که نظام فرهنگی زن ستیز طالبانی فاصله کمی با روح فرهنگی جامعه دارد. با این پیش فرض اعتقاد دارم، نظام های حکومتی برساختی از فرهنگ جهان خودشان هستند.
فرهنگی که در مناسبات بین فردی از خشم سخن می گوید، و جهان را در دو طیف خوب مطلق و بد مطلق می فهمد، احتمالا نوع حکومت ورزی که در ذهن می سازد همان دوگانه سازی من و دیگری خواهد بود. فرهنگی که اهل صلح در مناسبات بین فردی نباشد، به طور مشخص در قسمتی از سیاست های اجتماعی، مروج صلح و دیگر پذیری نخواهد بود. تعبیر انسان گرگ انسان است، دقیقا همان تعبیری است که یک فرهنگ، سبک زندگی و یا یک نهاد می تواند در نسبت به دیگری داشته باشد. انسان گرگ انسان است، در جهان معاصر و مدرنیته متاخر را می توان همان سرمایه داری سودمدارانه تعبیر کرد. این نگاه هیچ بنیاد و هدفی غیر از سود در افق خود ندارد.
با تاملی در فصل اول کتاب تاریخ جنون فوکو خواهیم فهمید که طرد و جداسازی بین مردم عادی و دیوانگان نه یک سیاست و حکومت ورزی از بالا، بلکه یک نظام فرهنگی و برخواسته از مناسبات و روح زمانه ی خود بود. شر پنداشتن یک دیوانه و او را به دریا سپردن، ابتدا در ذهن سوژه ها شکل می گیرد، سپس مجریان دولتی آن را اجرایی می کنند.
تجربه تلخ من در دوران دکتری در دانشگاه نشان داده است که اگر چه دانشگاه و استاد باید نماد روح نقدپذیری و دموکراتیک زیستن باشد ولی غلبه فرهنگ نقد ناپذیری در جهان زندگی یک استاد، او را به یک مستبد کوچک تبدیل خواهد ساخت. نطفه های فرهنگ نقد ناپذیری می تواند در یک کلاس رشد کند و به یک فرهنگ عمومی تبدیل شود. استادی که متن بوردیو را روایت می کند و یا از دموکراتیک کردن زندگی اجتماعی سخن می گوید، ولی در همان لحظه، مجال نقد را از دانشجو می ستاند، دقیقا مصداق برساخته شدن روح خودکامکی است. اساسا ما با همین تناقضات زندگی می کنیم. از دموکراسی سخن می گویم و از سوی دیگر در ساختار مناسبات دوستی و خصوصی چونان یک خودرای عمل می کنیم. مگر می توان جامعه اخلاقی و آزاد داشت بدون اینکه در رفتارهای شخصی به هیچ کدام این اصول اعتقاد نداشت؟ مگر می توان از دیگر دوستی سخن گفت ولی هیچگاه کنشی دیگردوستانه انجام نداد؟ این و صدها مثال دیگر نشان از این امر دارد که برای رهایی و رفتن به سمت یک جامعه نیک باید از خودمان آغاز کنیم. آغاز از خود یعنی بین من و ایده هایم فاصله ای نباشد. عقیده من قسمتی از جهان من است. بنابراین من نمی تواند چیزی بگوید و پراکسیس در مقام عملِ من، کنش متناقضی پدیدار کند.
فرهنگ حذف
توتم , رویامولاخواه