مهاجرت و مفهوم دیگرپذیری(تاملی بر مهاجران افغانی)
پدیده مهاجرت پدیده جدیدی نیست و ریشه در تاریخ زندگی و زیسته بشر دارد. مهاجرت به دلایل متعدد می تواند برای یک انسان اتفاق بیافتد و او را با جهان دیگری و با مناسبات جدیدی مواجه کند. مهاجران وقتی به جهان و کشور جدید وارد می شوند در مواجه با شهروندان کشور میزبان، امکان بروز مسائل و اتفاقات جدید پدیدار می شود.
رویکردهای تاریخی و انسان شناختی کشور میزبان می تواند، در نوع نگاه به مسئله مهاجر و سرنوشت اجتماعی مهاجر موثر باشد. به زبان دقیقتر نگاه انسان شناسی میزبان به مهاجران می تواند جهان زندگی مهاجران را تلخ و یا شیرین کند. نگاه انسان شناسی همان تصوری است که ما نسبت به هویت و سبک زندگی دیگری داریم و او را به وساطت این نگاه مورد قضاوت قرار می دهیم. پرسش اساسی این است که دیگری چگونه در جهان و ذهن ما شکل گرفته است؟ به معنای دیگر، مکانیزم های شکل¬گیری دیگری چگونه برساخته می شود.
به طور کلی ما میتوانیم از دو منظرگاه به دیگری توجه کنیم، یک: دیگری که به مثابه یک انسان، از حقوق انسانی برابر با من برخوردار است و دوم: دیگری که حقوقی پایین¬تر از من برای او تعریف می شود. مسئله اساسی در دنیای معاصر رویکرد دوم است. در این منظرگاه، مهاجر، موجودی است که از حیث انسان شناختی یک میهمان ناخوانده و مزاحم برای شهروندان درجه یک جامعه محسوب می شود و حضور او امکان خلل در مکانیزهای اقتصادی و اجتماعی را ممکن خواهد کرد. پرسش اساسی این است که به کدام دلیل چنین نگاهی در یک جامعه برساخته می¬شود و چرا یک نحوه ای از اندیشدن، جهان را به دیگری و من تقسیم می کنند. پاسخ به این سوال به گمان من می تواند در برساخته شدن چند مفهوم که مشخصه غالب جهان معاصر است شکل گرفته باشد.
در نگاه اولیه می توان به این ایده نزدیک شد که مذهب و ناسیونالسم دو رویکردی هستند که با تمسک به آنها، آدمیان می توانند به برساختن انسان درجه یک و درجه دو نزدیک شوند. البته باید گفت که چنین نگاهی نه در امر مذهبی غالب است و نه در رویکردهای ناسیونالیسمی. دو طیف افرادی در رویکرد ملی گرایی و بنیادگرایی مذهبی، عموما تمایل به حذف دیگری در ساختارهای اجتماعی دارند. اما می توان رویکرد متفاوتی را به این دو گزینه و یا ترکیبی از آنها را ابداع کرد. معیشت یکی از مولفه های اساسی در تفکر و نزاع های اجتماعی است. چنانچه تمام ایده کارل مارکس و ریشه های تفکر او، به مناسبات اقتصادی و نسبت های این مکانیزم وابسته است. این مکانیزم که نظام و اخلاق سرمایه داری نام دارد، تمام مناسبات و نظام های اخلاقی را متاثر از خود کرده است. به روایتی دیگر و با این پیش فرض، اقتصاد بی-سامان می تواند به تنهایی عاملی باشد برای طرد یک انسان مهاجر. بحران های اقتصادی در یک جامعه، جویندگان نیروی و فرودستان آن جامعه را در برابر سوژه مهاجر قرار می دهد. پدیده مهاجر اساسا در نسبت با امر اقتصادی و اوضاع اقتصادی یک جامعه قابل تحلیل است. اگر ملتی از حیث اقتصادی و شاخصه های اقتصادی در وضعیت مطلوب قرار داشته باشد، شهروندان آن سرزمین، کمتر به فکر طرد مهاجران و رویکرد تحقیرآمیز نسبت آنها قرار می گیرند. ولی اگر مناسبات اقتصادی یک جامعه در وضعیت نامناسب قرار داشته باشد، به بهانه های مختلف، قصه طرد مهاجران و نگاه غیرانسانی نسبت به آنها برساخته خواهد شد. هیچ بنیاد هستی شناختی و معرفت شناختی مهمتر از عنصرِ اقتصاد، به مهاجر ستیزی کمک و آن را در بستر اجتماع بازتولید نمی کند. اساسا این امر اقتصادی و میدان و مناسبات زندگی است که هستی شناسی و نظام های معرفت شناسی را می سازد. هستی شناسی برساخته زندگی و در روندهای انسان شناسی اقتصادی ساخته می شود.
برای گریز از چنین نگاهی و ساختن جهانی که در آن دیگری به مثابه یک اصل و به مثابه انسان به مثابه انسان قرار گیرد، یک راهکار مشخص وجود دارد و آن تمسک جستن به اخلاق دیگری است. همان اخلاقی که کانت مطرح کرد و اعتقاد داشت چنان عمل کن که دوست داری با تو همان گونه رفتار شود که تو با دیگری رفتار می¬کنی.این یک قاعده طلایی در نگاه به دیگری محسوب می شود. این قاعده از حیث اجتماعی می تواند افراد را در یک وضعیت مطابقت قرار دهد. یعنی فرد خودش را در جایگاه دیگری تصور کند و احساس کند که این امکان، ممکن بود برای او اتفاق بی افتند. با این نگاه مهاجر همان منِ باشد و یا یک من تعمیم یافته، که در یک شمایل دیگر قرار است در برابر جامعه ظهور کند. من و دیگری نه در برابر هم بلکه در یک همبودگی باید تصور شوند.
بنیاد دموکراسی اخلاقی از همبودگی من و دیگری برساخته می شود. همبودگی در اینجا بدین معناست که بین من و دیگری فاصله ای وجود ندارد و ما در یک میدان اجتماعی مشترک تنفس می کنیم. احترام به دیگری و به رسمیت شناختن دیگری یعنی به رسمیت شناختن خود در تاریخ. دموکراسی معاصر از فقدان چنین نگاهی زجر می کشد. بنیاد دموکراسی امروز با مفهوم سود و امر اقتصادی بنا نهاده شده است. مهاجران عموما باید در نگاه دموکراسی معاصر به جامعه سود برسانند و اگر فاقد سود باشند احتمالا طرد خواهند شد. نگاه پاره¬ای از ایرانیان به مهاجران افغان می تواند در امر اقتصادی و معیشت ریشه داشته باشد. آن عنصری که پاره ای از ایرانیان را در برابر افغان ها قرار داده پندار اشتغال آنها در جامعه است. جنس افغانی ستیزی ایرانیان نه از امر مذهبی نشات می گیرد و نه ملی گرایی، بلکه در ساختار و عدم فهم دقیق مناسبات اقتصادی است. هر چند با تحلیل اقتصادی می توان نشان داد که اکثر افغان ها در شغل های مشغول به کار هستند که کمتر ایرانی به آن شغل ها علاقه دارد.
شما تصور کنید افغانستان کشور توسعه یافته ای بود و ورود آنها به ایران به رونق اقتصادی کمک می کرد. در این صورت از حضور آنها استقبال می شد و به مثابه یک شهروند درجه یک به آنها نگریسته میشد. نگاه امروز ما به شهروندان افغانی نه ریشه ملی گرایی دارد و نه ریشه در امر دینی، بلکه این امرِ اقتصادی و تنگناهای اقتصادی است که هستی و نگاه ما را به شهروند افغانی صورت بندی می کند.
دکتر ایمان نمدیان پور
تاملی بر مهاجران افغانی
توتم , رویامولاخواه