گفتوگوی اختصاصی پیرامون ادبیات کودک و نوجوان با سولماز نصرآبادی (مربی فرهنگی و قصهگو)
پرسشگر: هنگامه هومانی
هنگامه هومانی: باتوجهبه اینکه ادبیات کودک، نقش بهسزایی در تربیت و تعلیم و نقش اجتماعی کودکان و آینهی آنها دارد، لطفاً تحلیل و دیدگاه خود را با برشماری کتابهایی در راستای گفتوگو بفرمایید.
سولماز نصرآبادی: جای دارد برائتاستهلال سخنم یدالله رؤیایی عزیز باشد که، «کلمه نمیتواند به تهی تکیه کند.«؛ بنابراین از چیستیها عبورکرده، رو میکنم به چگونگیهای ادبیات کودک یا بهتر بگویم؛ «گشایشی به نام ادبیات کودک.«
پیرامون ما در حال تغییر است. این گزاره تازگی ندارد و همنوای تجدد امثال مولوی است؛ منتها با ریتمی تندتر یا اینگونه بگویم ریتمی تندتر، تندتر، تندتر و بیگمان سروکارداشتن با کودکانی که با این ریتم بهزیستند، مقداری که نه، مقادیر غیرقابلپیشبینی کار را برای تولیدکنندگان کلمه دشوار مینماید.
کودک امروز برای دریافتن آنهای خود نیازمند است دستِ رد بزند به چارچوبها؛ آنچه بلانشو در قطعهنویسی ارائه میدهد، بستری است بهشدت قابل رویش برای امکانی از اندیشیدن، نحوهای از اندیشیدن که امکان آریگویی دارد به ناکاملی و محدودیت.
نگاهی که نوعی ایجاد وقفه است در روایتِ همهچیزدانی و من در ادامه، نمونههایی درخشان از بسترهای فراهمشده را خواهم آورد و دریغ دارم بگویم این نمونهمتنها ترجمهاند و درصدد فروکاست مخاطب به مصرفکنندهی صرف نیستند و اساسِ امکانی از اندیشیدن را پاس داشتهاند. این کتاب به آشناییزدایی در خلق شخصیت به کودک فرصت میدهد تا بیندیشد به تخصص فن و مهارت، در پذیرفتن مسئولیتها.
راننده برای چند دقیقه اتوبوسش را ترک میکند و آن را به خوانندهی کتاب میسپارد.
(توجه کنید به شکستن دیوار و راهدادن خوانندهی کودک به متن)
قبل از رفتن درخواست میکند، به کبوتر اجازه نده اتوبوس براند؛ اما کبوتر که عاشق رانندگی است به هر روشی متوسل میشود تا از خوانندهی کتاب اجازه بگیرد و اتوبوس را براند.
کتابِ این جا، مالِ من است اثر ژروم روییلیر، گذشته از تصویرگری سادهای که خویشاوندی دارد با ابژههای کودک، تنها با یک خط، یک شاخه درخت و یک کودک به طرح ژرفترین دغدغهی انسان امروز مبنیبر رادیکالیزم پرداخته است.
پسر کوچولو با گچ، خطی میکشد. حالا آنطرف خط مال اوست. جایی که هیچکس اجازه ندارد وارد آن شود؛ اما موجودات دیگر به این خط جداکننده و تمامیتطلب، توجه نمیکنند.
در کتابِ این پسر چقدر کتاب میخورد اثر درخشان الیور جفرز بیهیچ نسخهپیچیِ آمرانهای، به کودک پیشنهاد میشود بهجایِ خوردن! کتاب را بخواند و حتی در جلد کتاب نیز با طراحی گوشهای گاززده این چهره را زیباتر و ملموستر، عرضه میکند.
هِنری عاشق کتاب است، او دوست دارد بهجای خواندن، آنها را «ببلعد!»
هنری هرچقدر بیشتر کتاب میخورد، باسوادتر میشود؛ اما زیادهروی در این کار سبب میشود که او نتواند کتابها را هضم کند و چیزهایی که یاد گرفته است، باهم قاطی میشوند. این کتاب با تأکید غیرمستقیم بر اینکه یادگیری امری بهیکباره نیست؛ بلکه نیاز به تدریج دارد. گزارهی کلاسیکِ «کارِ نیکوکردن از پُرکردن است» را با تاکتیکی داستانی و مبتنی بر علیّت، به گود تجربهی زیستهی کودک امروز میکشد.
سرانجام هِنری، خوردن کتابها را کنار میگذارد و کتابها را میخواند. اکتی که تأمل میطلبد. نیازمند بازه زمانیِ وسیعتری بوده، حواس پنجگانه را بیشتر به چالش میکشد و بیتردید در پایان پروسهی خواندن، لذتهای ماندگارتری از آنِ صاحبِ اکت میکند.
در بدجنسیهای گرگ کوچولو اثرِ «ایان وایبرو»گرگ کوچولویی که برخلاف عرفهای تعیینشده جامعهی خود پیش میرود و مایل است روالِ نوعِ بودگیاش را خودش یا آن دیگریاش رقم بزند. این رمان کودک را جزو ماندگارترین آثار در ادبیات کودک و نوجوان میدانم؛ زیرا برخلافِ جریانِ آب شناکردن را به کودک نشان میدهد و تابوی «همرنگ جماعت شو» را نقض کرده و اصل «ممکن است حق با اقلیت باشد»، در وجود مخاطب نشا میکند. بریدههایی از کتاب:
بدوبدو به مدرسهی بدجنسی برگشتم و گفتم: «گوش کن دایی، میدانم چطور میتوانی یک دختر کوچولوی خوشمزهی شنلقرمزی را شکار کنی؟ چرا مثل مادربزرگش لباس نمیپوشی؟»
گفت: «که من احمقترین شاگردی هستم که در عمرش دیده است.«
امروز دایی زودتر از همیشه از رختخواب بیرون پرید و گفت: «فکرِ بکری به سرش زده است...گفت که آن کلاه را باید سرش بگذارد و ادای مادربزرگ دختر کوچولو را درآورد.«
گفتم: «دایی این را که من به تو گفتم، این فکر من بود.«
گفت: «خُب که چی؟»
گفت: «اگر من واقعاً یک گرگ بدجنس باهوشی بودم؛ باید خودم میفهمیدم که. فکرهای خوبت را برای خودت نگه دار.«
کتابِ دنیا چقدر بزرگ است اثر برینا تکنتراب، داستان موش کور کوچکی است که در جستوجوی پاسخ سؤال خود راهی سفری یکروزه میشود. او از سایر حیوانات میپرسد که دنیا چقدر بزرگ است و هرکدام از حیوانات پاسخی به او میدهند. در پایان او با پاسخی که مبتنی بر پرسشهایی دیگر است به خانه بازمیگردد؛ درواقع با مجهولاتی افزونتر تا فراهمکنندهی سفرهایی دیگر باشند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «آنها از بالای اقیانوس پرواز کردند. همان طور که بالا و بالاتر میرفتند؛ موشی، دنیا را بزرگ و بزرگتر میدید. باد میوزید. موشی با صدای بلند طوری که مرغ دریایی بشنود، داد زد: «آن چیست؟» مرغ دریایی جواب داد: «یک نهنگ گنده است.» موشی پرسید: «میتوانیم به او سلام کنیم؟» مرغ دریایی گفت: «بله. محکم بشین.«
مؤلفتصویرگر این اثر، تلاش داشته است تا کودکان بالای ۶ سال را با مفاهیمی همچون دوستی، مشارکت، سفر و...آشنا کند.
به همرسانی کتابها با این چند نمونه بسنده میکنم، هرچند جای دارد به ماهی سیاه کوچولو اثر زندهیاد صمد بهرنگی با تصویرگری فرشید مثقالی برنده جایزه هانس کریستیناندرسن و کتاب هفت روز هفته دارم از احمدرضا احمدی نیز اشاره کنم و دهها نمونهی دیگر که کودک را به مسیر دیگری از شدنش سوق میدهد.
اعتقاد دارم آنچه کار صمد بهرنگی را متفاوت کرد در زمانه خود تا به کنون، آموزش جستجوگری، دستپسزدن به رادیکالهای زیستی و خطکشیهای ازپیشوضعشده است و اینکه هیچکسی حرف آخر را قرار نیست بزند.
هنگامه هومانی: صمد بهرنگی عزیز خواسته در داستان ماهی سیاه کوچولو موضوعات مهمل را رد زند به تأمل در خواستن و فعل خواستن را صرف در وضعها دانست که در پی رؤیاهارفتن یعنی قافیههای زندگی را خود برگزیدن. شما شعر کودک (بهعنوان بخش مهمی از جهان آموزشی و انگیزشی او) در کتابهای درسی با مضامین وصفی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سولماز نصرآبادی: شاید یکی از کارهایی که قرار است شعر برای کودک یا نوع بشر انجام دهد این است که از چیزهای آسان لذت نبرد. بهعبارتی سرک بکشد به زیر سطح. اگرچه لذت، از دستاوردهای غایی ادبیات است؛ ولی پرورش همین لذت میتواند محلی از اعراب باشد.
اصلِ «نگو نشان بده»، شاید روشنترین نفیِ وصف باشد در شعر، که قبایی از دانای کل را بر تن دارد و حالتی منفعل و فاقد ازحرکت را پیش روی مخاطب میگذارد.
هنگامه هومانی: پیشنهاد علمی شما در این زمینه پس از چند دهه مربیگری در کانون پرورش فکری کودکان چیست؟
سولماز نصرآبادی: سپاسگزارم که دانشواژهی پیشنهاد را در این پرسش به کار بردید. محیط بر این اصل هستید که ادبیات مستقیمگویی ندارد. ما میبینیم سعدی در گلستان در قالب تمایزها، سخنها کرده یا در قابوسنامه آمده است که: همهچیز را همگان دانند و همگان هنوز زاده نشدند. تنها، در این سخن عدم قطعیت، نسبیت و کثرت موج میزند.
موضوعاتی که میخواهیم به کودکان ارائه دهیم ضرورت دارد بهشکل غیرمستقیم باشد.
ادبیات میتواند یک سایش باشد. میتواند یک بستر برای اندیشیدن باشد، بستری که مخاطب کودک به آن اعتماد کند برای دریافتن خود. و آن وحشی محترمی که روانشناسان از او نام میبرند، بتواند جان خودش یا آن دیگریاش را محاکات کند.
ادبیات کودک و نوجوان در شتاب آغشته به هیجانِ کتاب باب گراهام است که میان بیتفاوتی بزرگسالان، کودکی را نشان میدهد که بال شکستهی کبوتری را درمان میکند. ادبیات کودک یعنی این و احیای انسان فارغ از وعدهی بهشت و دوزخ.
هنگامه هومانی: یعنی ما در مسیر ارتباط با کودک، امرِ واقع را در نظر بگیریم که همان تجربهاندوزی رفتاری اوست نسبت به شکوفاییاش که خود تجربه کند و از جهان اکتساب که مختص یادگیری دانای کل است خارج کنیم او را، و به سلوک استنباط در وضع پرورشش برسیم. درست است این برداشت که میشود استقلالیافتگی مواضع پرورشی ایشان؟
سولماز نصرآبادی: این یک برداشت است و من همراهم با این برداشت؛ مضافبر اینکه میتوان تأویلهای دیگری نیز داشت. آنچه قطعیت دارد؛ عدم قطعیت است.
عینیتگرایی ابزار ادبیات کودک است و سوژه در جهان ابژه برای کودک توسعه مییابد. در نقاشی که از کودکان مشاهده کردیم گل با ریشه است. در خانهها، لامپِ آنسوی دیوار را میبینیم و مادر باردار با کودک که آبستن است، تصویر میشود. کودک اهل سانسور نیست و تجربههایش را بیهیچ ممیزی در هر فرصتی واگویه دارد و بیدلیل نیست که هنرمندان بزرگ، بازگشت به کودکی را روشِ کار کردهاند؛ مانند پیکاسو که در سبک کوبیسم از نقاشی کودکان الهام گرفت یا سالوادور دالی.
هنگامه هومانی: مضامینهای آموزشی و چندجنبهای را در مسیر زایندهی ادبیات کودک، چگونه ارزشیابی توصیفی میکنید؟
سولماز نصرآبادی: در آغاز سخنم به این بنیان اشاره کردم که لزوماً ادبیات قرار نیست آموزش بدهد و ما در این رویکرد تا آنجا که میتوانیم از کلیت رو برمیگردانیم؛ ولی بهقول بلانشو آن را در جایگاه ضرورت حفظ میکنیم.
بالطبع افزایش دایرهی واژگان کودک، تقویت حواس پنجگانه، همذاتپنداری، تقویت خیال، ترکیب
و بالاتر از تمام اینها، مواجه کردن کودک با تفاوتهای فردی از اپوخههایی است که ادبیات بهویژه شعر، برای کودک فراهم میکند هرچند بهدرستی مرز ژانرهای ادبی متعین نیست.
هنگامه هومانی: شعر عامیانه و لالاییها چگونه تبیین به وضعیت هستند، به کارکردهای ادبیات کودک؟
سولماز نصرآبادی: شعرهای عامیانه و لالاییهایی که زندهیاد ثریا قزل ایاغ بهخوبی به آنها پرداخته؛ همچنین محمدهادی محمدی در تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان! خالقانی گمنام دارد؛ اما آنچه در پژوهش باتوجهبه زبان راوی و فضاهایی که ترسیم شده بهدست آمده، آفرینشگر این ژانرهای جاویدان، مادران و مادربزرگها بودهاند و همچنین سرودههایی که غنیترین نوع ادبیات کودک است بهسبب:
1. گستردگی دایره واژگان؛
2. پاسداشت و نگهبانی از واژهها و مفاهیمی که موزهی فرهنگ ناملموس اقوام ایرانیاند؛
3. آموزش انواع زندگیها: چادرنشینی/ دامپروری/ یکجانشینی/ مهارتها؛
4. انتقال انتزاعیترین مفاهیم مانند دوستداشتن، یکرنگی، اتحاد و... .
هنگامه هومانی: دربارهی نقش ارجاعی ادبیات تمثیلی برای رابطهبرقرارکردن با کودک چه نگاهی دارید؟ در مسیر آموزش و عینیتگرایی کودکان که جسارت حضور پیدا کنند چه منابعی در مسیر زاینده معرفی میکنید؟
سولماز نصرآبادی: نمونههایی که آوردم کتابهایی قابلنگر هستند برای کودک و اما در حوزهی کار با کودک برای بزرگسال، پیشنهاد میکنم: از این باغ شرقی، پروین سلاجقه؛ رمانهای کودکان فیلمهای کودکان از داگلاس استریت، فتاح محمدی؛ کتاب روششناسی نقد ادبیات کودک و نوجوان، محمدهادی محمدی؛ مادرانهها و شناخت ادبیات کودکان، ثریا قزل ایاغ و...را مورد بازنگری قرار بدهیم.
هنگامه هومانی: روی سخنم کتابهایی بود برای ما بزرگسالان تا بهتر به درک حضور کودک برسیم و سپاس که ارجاع دادید پاسخ را به معرفی بهتر.
سولماز نصرآبادی: ادبیات تمثیلی، محمل قابل قبولی برای وارد کردن کودک به متن است. ما در ادبیات کهن خود، نمونههای درخشانی داریم که مولوی گلِ سرسبد است. تمثیل، به محسوس نمودنِ انتزاع و ذهنیت، یاری میرساند. همزمان میتواند دو نقیضین را به انجام برساند. لایهها را شکافته قابل دسترس کند و لایههایی نو را بتند.
هنگامه هومانی: یعنی ما در مضامینی همچون تمثیل که کارکرد نمادگرایی هم پیدا میکند، میتوانیم در مسیر زایش اندیشه نزد کودک آنهم در مضامین رفتاری سوق نهیم به نتیجهی مطلوب.
سولماز نصرآبادی: از فرصتی که این پرسش پدید آورد استفاده میکنم و شخصیت ارزشمندی را معرفی میکنم که تعداد قابل قبولی از قصهها که حمایلند بر دوش تمثیل را بهدست ما رساند. مشدیگلینخانم و اینها را مدیون الول ساتن هستیم.
بازی، نقش بسیار مهمی در رفتارشناسی و آموزش کودکان دارد و بیمعنایی بودن موضوعات هم در مسیر همین دلیل بازی و شادی کودک است. ازآنجاییکه در بزرگسالی و بهتر بگویم در میان ما، مادران و پدران همهچیز دال بر وجود علتی است و معنایی مشخص در مسیر بازی و تلاش کودک به خواستن و وقتسپاری بیشتر درگیر بیمعنایی است و در بیمعنایی لذتش فزون میشود؛ مثل اداها و رفتارهای شادیانه.
هنگامه هومانی: اکنون بفرمایید بهعنوان یک مربی کارکشته که رابطهی داشتن بیمعناییها با بازی در رشد کودکان چگونه است؟
سولماز نصرآبادی: بهقول فروغ گرامی، «کسی که شبیه هیچکس نیست» و این هیچکس یک پارادايم است. پرسش شما فوریت گونهای از عدم انسجام و پیوستگی را در پی دارد. آنچه نظیرش را ما در ادبیات فولکوریک بومی و عامیانهمان کلید زدهایم؛ (البته ما که نه، اجداد خردمند ما) و هیچانهها، فرمی از این کار شگرفند که هدفی جز التذاذ ادبی ندارند و در عین بیمعنایی بیشترین کارکردهها را داشتهاند به دال ابهام، به دال گریز از آمرانهگویی، گریز از نیروی خرق عادت و غریبمحوری.
هنگامه هومانی: این بیمعنایی در چگالی کودکنگری بسامد او را دیدن و درک کردنهاست تا خود به تشخیص برسد.
سولماز نصرآبادی: قصههای مشدیگلینخانم مشتمل بر 110 قصهی عامیانه ایرانی است. مشدیگلینخانم از طریق علی جواهرکلام روزنامهنگار و دیپلمات ایرانی با الول ساتن آشنا شد. مشدیگلینخانم در برخورد با جوان کمگوی انگلیسی شروع به گفتن قصههایی کرد که ساتن با ثبت آنها کتاب مورد نظر را پدید آورد.
جواهرکلام که پسرعموی همسر دوم گلینخانم بود، اغلب برای قصهگویی او را به منزل خود در اکباتان میبرد. هنگامی که رادیو تهران تأسیس شد؛ جواهرکلام که با رادیو همکاری داشت هر هفته گلینخانم را با درشکه به رادیو میبرد. این واقعه زمانی ارزشمند میشود که میفهمیم تاریخ وقوع آن مربوط به 1313شمسی است.
در دهههای پیش از انقلاب رادیو فرهنگ با ضبط برنامههای فرهنگی مردم و چاپ آنها در ماهنامه فرهنگ و هنر ساختارشناسی این مهمپنداری را آغازی خوش بنهادند.
آقای انجوی شیرازی از بنیانگذاران این مهم بود و زندهیاد سیداحمد وکیلیان و محمود روحالاامینی و...در ادامهی همین فرهنگ شفاهی، کارهای مهمی داشتند تاکنون و محمود کتیرایی در پیش از انقلاب در کتاب خشت خام هم همین نگاه را بارور کردند. هرچند بنیان فرهنگ مردمپژوهی را احمد طالبوف در کتاب احمد پس از آن دهخدا در چرند و پرند و جمالزاده در سال 1313 در کتاب داستان کوتاهِ یکی بود، یکی نبود و هدایت و آل احمد در داستاننویسی و فرهنگ عامیانه، سلوک دادند.
بسیار کسان ارزشمند جان عزیز در این مسیر گذاشتهاند: نام رشدیهها، جبار باغچهبانها، توران میرهادیها و... گرامی باد.
هنگامه هومانی: سپاس از شما بانوی فرهیخته، لطفاً سخن پایانی خویش را بفرمایید.
سولماز نصرآبادی: سپاسم بیدریغ است گرانقدر هومانی. سخن پایانی ندارم و اجازه دهید بر این گفتوگو نقطه نگذارم؛ زیرا مغاک میان ما و ناشناختهها دهشتناک است.
پینوشت: «شید، واژهای اوستایی است بهمعنای درخشش و روشنایی.«
گفتوگوی با سولماز نصرآبادی
توتم , رویامولاخواه