هنر بینارشتهای؛ تحولی فراآکادمی
نویسنده: مهدی اساسیان
همواره جریانهای هنری را باید در بستر تاریخ و سیر تحولات ارگانیک اندیشهی بشری سنجید و معنا کرد. با گذر زمان سلیقهها تغییر مییابند و معنای هنر در تقابل وقایع اجتماعی دگرگون میشود؛ اما این عصارهی انتزاعی زیباییشناسی است که مانا مانده و گویی در طول تاریخ در تناسخی زیباییپرور، بهطور متناوبی در رستاخیز است.
از دیوارنگاری غارهای انسان نخستین تا صورتکهای بومیان آفریقا همه دستساختههای ادوار مختلف، مهارتی ذوقی بوده که سینهبهسینه از نسلی به نسل بعد انتقال یافتهاند. از سدهی هجده میلادی برخی پژوهشگران اروپایی بین این مصنوعات تفاوتی قائل شدند. این پژوهشگران آفریدههای رشتههایی چون موسیقی، نقاشی و پیکرتراشی را هنرهای زیبا نامیدند و آنها را از سایر مصنوعاتی مانند سفالگری، بافندگی، فلزکاری و غیره جدا نمودند. این مطالعات و دستهبندیها تا به آنجا نظاممند گردید که در قرن نوزده میلادی با تأسیس مراکزی چون نمایشگاهها، موزهها و مدارس هنر، مسئلهی زیباییشناسی بهطور جدی امری مطالعهپذیر و روشمند شد. این مقطع زمانی نقطه آغاز ورود تفکری آکادمیک بر دنیای طبع و ذوق هنری بود که موجب گردید روند خلق اثر و آموزش هنر در چارچوب دروس دانشگاهی پیریزی شود. از شاخصترین این مدرسهها میتوان به شیوهی تدریس مدرسهی باهاوس (1919-1933) اشاره داشت که بهویژه در حوزه هنر کاربردی یکی از سرامدان شیوههای آموزش و ایدهپروری جهان بوده است.
نظام آموزشی مدون و رسمی آکادمیک تا جنگ جهانی دوم بستری کمرقیب را در دنیای هنر برای خود فراهم نمود اما تحولات ساختاری ناشی از جنگ جهانی دوم باعث ظهور دستهای از هنرمندان شد که ایدههای خود را تحت اثر هیچ نظام آموزشی رسمی به اجرا و نمایش درمیآوردند. آنها نشان دادند که جهان هنر نیازمند اتمسفری تازه در بیرون از چارچوبهای رسمی آکادمیهای هنر است.
تحت این رویکرد، جریانهایی چون هنر خام یا هنرمندان خودآموخته روی کار آمدند و با استقبال عمومی در جوامع هنری مواجه شدند که دریچهای نو به دنیای هنر بود. پس از این تاریخ، نهضت رهایی ایدههای هنری از قیدوبندهای آموزش دانشگاهی آنچنان قدرت گرفت که ژان دوبوفه (نقاش برجستهی فرانسوی) دامنهی فعالیت هنرمندان این جرگه را اینگونه تعریف نمود. وی کسانی که خارج از شمول جامعه متعارف هنری قرار داشتند؛ یعنی نقاشیها و خطخطیهای بیماران روانی، زندانیان، کودکان، انسانهای ابتدایی و خامدست و امثال آنها را هنر خام (َArt Brut) نامید و با این کلیدواژه بر رسمیت نمایش این آثار مهر تأیید زد؛ بهاینترتیب جریان خلق آثار هنری و نمایش ایدههای نوپا را فراتر از محیطهای آموزشی رسمی هنر نهاد و خود نیز منشأ پیدایش برخی از نابترین سبکهای هنری قرن بیستم شد. اهمیت نهضت هنری بیرون آکادمی و خودآموخته را میتوان در پیدایش مکاتبی چون کوبیسم مشاهده کرد، آنجاکه در مراتب نخستین، بهترین الهامات خود را از آفرینشهای هنری بومیان آفریقا و اقیانوسیه گرفتند.
ژان دوبوفه بر این باور بود که این گونهی جدید از هنر، رستنگاه توانمندی برای نمایش نابتر عواطف و اندیشههای انسانی است. در اینباره، کتاب هنر دیوانگان، نگارش هانس پرینسهورن، روانکاو سوئیسی، از اسناد ارزشمند مطالعهی هنر خام است. از نمودهای رسوخ این جنبش در جهان نیز میتوان به آثار اسماعیل توکلی، مکرمه قنبری و حسن حاضرمشار اشاره داشت که تبلور تمامعیاری از خودآموختگی را در آثارشان به نمایش گذاشتهاند. در قرن بیستم اینگونه جنبشهای خروج از دانشگاه و مدارس هنری آنچنان مورد وثوق جامعه هنری قرار گرفت که نامهایی چون هنر مکتبندیده، هنر بدوی (Primitive Art)، هنر خام (َArt Brut)، هنر ناییف (Naïve Art) و جریان هنر بیرون از سیستم (Outsider Art) را بدان اختصاص دادند و ایدههای ناب مکتبندیده را به نمایش گذاشتند.
با شروع قرن بیست و یکم و جهشهای تکنولوژی مولود این قرن، هنر آکادمیک نیز روحی تازه در کالبد جریان درون دانشگاهی هنر دمید. در دو دههی آغازین این قرن، شاخههای جدیدی از هنر به منصه ظهور رسیدند که جریان هنر را به ساحت دانشکدهها و مدارس هنر برگرداندند. در این دوره، با رویکردی جدید، علم و هنر دست در دست هم گذاشته و اهدافی متفاوت را برای هنر قرن بیست و یکم تعریف کردند.
در این دوره گویی آثار هنری بینارشتهای پا را فراتر از مرزهای دانشکده هنر گذاشته در پیوندی میان دانشکدهها و پژوهشکدهها به خلق اثردر حوزهی هنرِمهندسی و هنرزیستفنآوری دست زدهاند. جریانی که نیاز آموزشپذیری هنرمندان را دوچندان کرده است. دانشگاه لندن از مصادیق این بحث است. این مرکز آموزشی در دو دههی گذشته در وحدت میان دانشکدههای علوم رایانه و هنرهای زیبا، از پیشگامان هنر بینارشته بوده و با ارائهی دورههای آموزشی مدونی به افزایش دانش و مهارت هنرمندان پرداخته است. این دورهها که همزمان هنرمندان و مهندسان را جذب کرده و آموزش میدهد با ارائه واحدهایی چون برنامهنویسی، نظریهی زبان و ماشین، یادگیری و غیره هنرمندان را با علوم رایانه آشنا کرد و با تدریس دروسی در حیطهی زیباییشناسی، مهندسان را در امر خلق آثار هنری مجهز میکنند؛ بدینترتیب راه را برای تعریف ایدههای جدیدی برای هنر قرن بیست و یکم، تحت عناوینی چون هنر مولد، هنر محاسباتی، هنر کدینگ، هنر رسانه و غیره هموار میکنند.
در سال های اخیر، علم و فناوری بهغیر از حوزهی علوم رایانه، جهشی دیگر را در زمینه علوم زیستفناوری آغاز کرده است. تأثیر این تحول را چنان میتوان دید که زایش فلسفهی عصبمحور و زیباییشناسی عصبمحور رهآوردی جدیدی برای جامعه هنری است که خط سیر هنر بینارشتهای را فراتر از آکادمیها به آزمایشگاهها و پژوهشکدههای زیستفناوری کشانده است. در این بحث میتوان از گرایش نوظهوری بهنام هنر زیستی یا بیوآرت یاد کرد که محصول مشارکت هنر و علم است.
Vivo Arts School for Transgenetic Aesthetics Ltd (VASTAL) ازجمله نهادهای آموزشیپژوهشی جهان است که با همکاری آدام زارتسکی و انجمن Waag در طول سال 2009 به ترویج و تدریس هنرِزیستی پرداخته است.
Designers & Artist 4 Genomics Award(DA4GA) ازجمله جوایزی است که نشان میدهد هنر بینارشتهای در قرن بیست و یکم مسیری نوین را در پیوند با علم در دانشگاهها و مراکز پژوهشی ترسیم کرده است.
ازجمله اهداف آزمایشگاهها و پژوهشکدههای بیوآرت بررسی نحوهی تعامل علم و هنر برای تولید دانش جدید است. پروتکلهای آموزشی و مطالعاتی آنها بر این اصل تدوین شده که با گردآوری دانشمندان، طراحان و هنرمندان بتوانند مشارکت سیاستمداران و سرمایهگزاران را در حوزههای علمی جلب نمایند. کارگاهها و نمایشگاههای هنری این گرایش جدید نیز میکوشد سودمندی دستاوردهای علوم زیستی و بیوتکنولوژی را در لایههای عمومی جامعه ترویج کند و ازاینطریق در مواردی هم به حلوفصل موانع اخلاقی گسترش علوم جدید کمک نماید.
هنر بینارشتهای تحولی فراآکادمی
توتم , رویامولاخواه