ادبیات تنکامگی
نخستین بار سقراط آموزههای اروس(خدای عشق) را درباره زیبایی تن زمینی تعریف کرد. در ایران، ابنسینا و فارابی تحت تأثیر فلسفه ی افلاطون چنین مواضعی را در هنر و ادبیات مطرح و بیان هنری بوسیدن زن ومرد را در هنر پذیرفتند؛ اما توصیف هنری اعمال جنسی را رد کردند.
شاید در مورد این ادبیات کمترمطلبی را خوانده باشید؛ در میان منابع فارسی، کار جدی پژوهشی دربارهی تنکامگی (اروتیسم) کمتر انجام شده، دکتر سیروس شمیسا که کتاب" شاهد بازی" را نوشته است و دکتر جلال خالقی مطلق، که نظراتش را در چند مقاله مطرح کرده، از کوشاترین پژوهشگران در این زمینهی مهم، اما تاریکماندهاند.
خالقی مطلق در مقالهای با عنوان «تنکامهسرایی در ادب فارسی» که در مجلهی ایران شناسی، سال هشتم چاپ شده است، چشماندازی از این موضوع بهدست میدهد.
در ادبیات کهن بیشترین آثار ادبی اروتیکی به جا مانده از ادب کهن ایران، در حوزهی شعر است. کتابهای "ناسخالتواریخ" و "الفیه شلفیه"، "هزار و یک شب" و شاعرانی چون سوزنی سمرقندی، سعدی، عبید، نظامی، مهستی گنجوی، خاکشیر اصفهانی و برخی از شعرهای ایرج میرزا را میتوان با اغماض در حوزهی ادبیات اروتیک قرار داد.
در بررسی اولین نشانه های تنکامگی در ادبیات پارسی میتوانیم به زیباترین توصیفهای تنکامگی در "ویس و رامین" اشاره کنیم.
ادبیات تنکامگی در ادبیات پارسی نه تنها ارزشهای ادبی اثر لحاظ میشود بلکه از نقد جامعه–بهویژه نقد اخلاقی آن، غافل نیست. در اروتیک جسم هم هست اما فقط جسم نیست، روح و روان شخصیتها، نوع رابطه و دیگر مشخصات یک اثر ادبی در آن ملموس است.
از نمونه های شناخته شده ادبی تن کامگی ایران میتوان به "هزار و یک شب" اشاره کرد؛ که به دلیل صحنههای اعمال جنسی مورد توجه قرار گرفته است.
هزار و یک شب (الف لیله و لیله) داستانی ست به نقل از پادشاهی، با عنوان شهریار (پادشاه) و روایتگر آن شهرزاد (دختر وزیر) است. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد و داستانهای آن را از ریشهی ایرانی و هندی و برگردانی از "هزارافسان" دانستهاند.
بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متاسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند.
کتاب "هزار و یک شب" به سه نسخه تقسیم میشود:
نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده؛
نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد؛
نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده.
میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست.
در سال ۱۲۵۹ هجری قمری، در زمان محمدشاه به دست ملا عبداللطیف طسوجی به فارسی ترجمه شده (این کتاب دارای ارزش تاریخی است؛ اما در کل یک سوم کتاب اصلی را هم شامل نمیشود) و میرزامحمدعلی سروش اصفهانی اشعاری به فارسی برای داستانهای آن سروده که تا زمان ناصرالدین شاه ادامه داشتهاست.
داستانهای این کتاب دارای محتوای بسیاری ازجمله طنز، تعالیم اخلاقی چه بد و چه خوب (بعضی از داستانهای آن تشویق به عیش و نوش و خوشگذرانی کرده است برای همین از این حکایات صرف نظر شده ولی در بعضی حکایات هم تشویق به عدالت و ایثار و جوانمردی نموده است)، آداب و سنن ملل مختلف، مشکلات اجتماعی، مسافرت و سیاحت و… بوده است.
نخستین ترجمهی "هزار و یک شب" به زبانهای اروپایی در قرن هجدهم میلادی به دست آنتوان گالان به فرانسوی درآمد و در سال ۱۷۰۴ میلادی منتشر شد. سر ریچارد برتون نخستین ترجمه انگلیسی این کتاب را در ۱۸۸۵ عرضه کرد. بورخس همه آثارش را مدیون هزار و یک شب میدانست و تأثیر آن بر بسیاری از نویسندگان معروف جهان ازجمله کسانی چون جیمز جویس انکارناپذیر است.
حکمت برای اصل و نسب هندی کتاب دلیل میآورد؛ و آن این است که قصههای تودرتو (حکایت در حکایت) در ادبیات هند سابقه دارد و ایرانیان نیز به گفته علامه قزوینی با این شیوه آشنایی داشتند.
بیضایی با اشاره به اینکه در میان هندیان هیچ نشانی از هزار افسان نمانده است اما نزد ایرانیان (تا سده هفتم هجری) به دفعات به آن اشاره شدهاست، این کتاب را ایرانی میداند و شیوه داستانهای تودرتو را تألیفی ایرانی بر پایهی فرهنگ مشترک ایرانی-هندی میداند.
هستهی قصههای ایرانیتبار و هم ریشه با داستانهای شاهنامه و هم ارز شاهنامه که به دست فاتحان مسلمان با اسلام انطباق یافتهاند از قدیمترین بخشهای هزار و یک شباند. خصیصهی این قصهها، غنای تخیّلی و وهمناک، و مداخلهی دائم جنیان و پریان، و وفور مسخ و حلول و سخنگویی جانوران است. دوز و کلکها و اندیشههای این مجموعه ایرانی ست؛ نام شخصیتهای اصلی (شهریار، شهرزاد، دنیازاد و شاه زمان) ایرانی ست و تقطیعبندی این اثر نیز ایرانی ست. در واقع کتاب زبان پهلوی زبان "هزار افسان" که بین قرون ۲ تا ۴ هجری به عربی ترجمه شد باید پایهی اصلی این کتاب بوده باشد. هستهی اصلی این کتاب شامل شاه شهریار و حیوانات و پرندگان و اسب آبنوس و فریزاد گلخنده و علی بابا و چهل دزد و غیره متعلق به همین منبع کهن است.
هزار و یک شب یکی از شناخته شدهترین مجموعه داستان های جهان است. داستان های آن که به صورت شفاهی و در طول قرن ها جمع آوری شدند، منشاء و ریشه های آسیایی و عربی دارند، البته با این حال، به بخش جداییناپذیری از میراث فرهنگی غرب هم تبدیل شدهاند. برای نمونه داستانهای شاهزاده شهرزاد، علاءالدین، سندباد و علیبابا کاملا در تخیلات غربی جای گرفته اند.
داستان بنیادین بدین گونه است که:
«دو شاهزاده برادر، به نامهای شهریار (یا شهرباز) و شاه زمان، مورد خیانت زنان خود قرار میگیرند شاه زمان تَرک پادشاهی کرده و راهی دیار برادر میشود و شهریار هم به انتقام خیانت همسرش هر شب دختری را به نکاح درمیآورد و بامداد دستور قتلش را میداد. تا اینکه دیگر دختری در شهر نمیماند و وزیر شهریار که دو دختر به نامهای شهرزاد و دنیازاد داشت و به شدت نگران این قضیه بود به پیشنهاد شهرزاد وی را به عقد پادشاه درمیآورد. شهرزاد همان شب به شهریار میگوید که خواهری دارد که هر شب با قصههای او به خواب میرود و درخواست میکند که همان شب خواهرش را به قصر بیاورند تا برای بار آخر برایش قصه بگوید. دنیازاد میآید و شهرزاد قصه گویی را آغاز میکند، شهریار هم که مسحور این قصه شده بود مهلت میدهد که فردا شب ادامه قصه را بشنود و بنابراین کشتن شهرزاد را موکول به بعد میکند و این قصه گوییها هرشب ادامه پیدا میکند.»
بنمایه شروعِ داستان گوییهای شهرزاد عطش سیر ناپذیر شهریار به کشتار دختران جوانیست که پس از به پایان رسیدن شب محکوم به مرگ میشوند.
شهرزاد با توجه به قدرت جادویی زنان در نگاهی اساطیری که ارتباطی ناگسستنی این نیروی زنانه را با اندامهای جنسی آنان برجسته ساخته، با توسل به اسطورههای ترکیبی پریان (موجوداتی پیکرگردان) که خاستگاه آنان از زمان هخامنشیان در آثار برجای مانده مانند ایزد بانوی آب ، خدایان مادینه ، و موجودات عجیب الخلقه دریایی که سرشتی جادویی دارند بهره گرفته تا با بیان محتویات ضمیر ناخودآگاه مردان (شهریار) که دچار بحران های شدید روحی (خیانت همسرش) شدهاند در بهترین موقعیت زمانی که هر مردی ناگزیر از بهره مندی جاذبه های جنسی زنانه است، دست به روایاتی هزار شبه زده است و برای درمان روح زخمی (خشونت) او با قصه هایی عامیانه و پری وار لحظه های همراه با فراغت و خویش آگاهی هایی برای قهرمان داستان فراهم میآورد تا وجود خویش را عرضه کند و آن منِ درونِ آن زیباروی نهفته را در اکثر داستان های تن کامیش چه در داستان "جانشاه و شمسه" و چه "حسن بصری" به شکل پرندگانی در قلمرویی توصیف میکند که زیستگاه پریان است که با پیکر گردانی از پرندگان به دخترانی ماهروی و سیمین بدن پیش چشم شهریار به تصویر میکشد.
که تا آنِ منِ برتر ، آن آنیما در لحظههای فنا و از خود بیخودی در لحظههای شبانه رخ زیبای خود آشکار کند و انسان را به شناخت تازهای از هستی برساند.
در تحقیقات انجام گرفته در مورد تعاملات و تاثیر آثار ادبی ایران و جهان بدین نتیجه رسیدهاند که بسیاری از این داستانها با ریشهیابی تاریخ تدوینها و بررسی شخصیتها در نسخههای اولیه، اکثر داستانها ریشهای ایرانی و هندی داشته که با ترجمه و توسط افرادی چون گالان در قرن ۱۸ و ویلیام لین انگلیسی داستانهایی با موضوعات جنسی را در این کتاب وارد کردهاند. گالان این داستانها را از یک فردی از سوریه که نقش راوی داشته گرفته و در سال ۱۷۰۴ که اولین ترجمه هزار و یک شب است، هفت داستان وارد ترجمهی خود میکند؛ و این اولین تحریفی است که وارد ادبیات شرق میشود و بدعتی نامبارک که اصالت پیشین ادبیات شرقی را از بین میبرد؛ گالان موفق میشود ترجمه ی خود را در ۱۲جلد منتشر کند
بعدها نیز توسط مترجمانی دیگری چون دیوید لارنس، "هزار و یک شب" را ترجمه و سفرهای سندباد بحری را که معتقد است ریشهی ایرانی و هندی دارد را وارد ترجمههای خود میکند.
اما ناگفته نماند که در دیگر آثار ادبی به جای مانده ما رد پای ادبیات خودکامگی را شاهد بودهایم که نمیتوان آنها را نیز محصول ترجمه و اعمال سلیقه ی دیگران بخصوص غربی ها دانست.
شهرزاد، زنی که تاروپود قصههای "هزار و یک شب" را میتند، شهبانوی راویان غرب و شرق، از روزگاران دور نماد داستانگویی بوده است. چیرگی او بر کلمات و توانایی ادراکشده و آگاهانهی او در لگامزدن بر سخن، رشک نویسندگان مرد را از ادگار آلن پو تا جان بارت برانگیخته است.
نمونه ای کوتاه شده از داستان های هزار و یک شب
«هنگامی که دو برادر به ساحل میرسند، از اعماق دریا صدای فریادی بلند به گوششان میرسد. دریا ناگهان شکافته میشود و ستونی سیاه از آن سربرمیآورد و بلند و بلندتر میشود. هر دو مرعوب میشوند و از درخت بالا میروند تا لابلای برگهای آن پنهان گردند. ستون به عفریته سیاهی بدل میشود . عفریته درحالی که صندوقچهی شیشهای بزرگی را حمل میکند بیرون میآید. صندوقچه را باز میکند و زنی جوان و زیبا از آن بیرون میآورد و او را زیر درخت جای میدهد. ضمن حرفهایی که دیو به زن میگوید روشن میشود که وی زن را در شب ازدواجاش ربوده است. سپس سر خود را بر دامان زن جوان گذاشته به خواب فرو میرود. اما زن، بالا را نگریسته و دو قهرمان را بر درخت میبیند، سر عفریته را بلند میکند و به دو مرد اشاره میکند که فرو آیند. آنها امتناع میکنند و او پافشاری میکند، آنها دیگر بار امتناع کرده و او آنها را به مرگ به دست عفریته تهدید میکند. دو برادر به آرامی از درخت پایین میآیند و روبهروی زن میایستند، در این لحظه زن پاهای خود را بلند میکند و باز هم با تهدید به مرگ از آنها میخواهد تا با او همآغوش شوند. آنها به او التماس میکنند که رهایشان کند اما زن به تهدیدهای خود ادامه میدهد. بنابراین برادر بزرگتر و در پی آن برادر کوچکتر با او هماغوش میشوند. نسخه بولاق اضافه میکند: که آنها بر سر اینکه کدامیک در این عمل بر دیگری مقدم شوند مجادله میکنند سپس زن انگشترهایشان را طلب میکند و توضیح میدهد که آنها را به انگشترهایی خواهد افزود که از تمام مردانی گرفته که تا بهحال با آنها همبستر شده است و تعداد آنها سر جمع به صد تا میرسیدند، پس از آن که دو پادشاه صحبتهای زن جوان را میشنوند، میگویند : الله. الله. لاحول و لا قوه الی بالله العلی العظیم . إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ ( پروردگارا پروردگارا . هیچ قدرت و حرکتی نیست مگر به وسیله خدای بلند مرتبه و عظیم . به راستی مکر شما زنان بزرگ است).. دو مرد انگشترهای خود را تسلیم میکنند؛ زن آنها را به مجموعهی خود افزوده و برادرها را دیگر بار با تهدید به مرگ از حضور خود مرخص میکند».
و در انتها:
نقش فوقالعادهی شهرزاد در عین حال نقشی موقتی است که این نقش توسط یک بحران ایجاد شده و با پایان آن بحران خاتمه مییابد.
داستان تودرتو، پرانتز بزرگی است که پایان آن همزمان موخره و نتیجهگیری هزار و یک شب به مثابهی یک کل است. «شبها» همانند رویاهاییاند که با طلوع خورشید ادبی بصیرت، واقعیت و برتری مرد پایان میپذیرد.
در این فرایند، بدن به واژه تبدیل شده و سپس دوباره به بدن بازگشته است. جسمانیت واپسین واژه است همانگونه که شهرزاد نقشاش به عنوان راوی را رها میکند تا نقش زنی کامل را ایفا کند: مادر و معشوق.
ادبیات تن¬کامگی
شیما سلطانی زاده , شماره دوم توتم