دارم به انقلاب آبی دریا فکر می کنم
و خون بند نیامده از رویاها
که چکه چکه می ریزد بر ساحل
آنجا که تویی دریا نزدیک
این جا که منم ،ساحل دور
انقلاب به تو نزدیک تر است
می خواهی کتاب بخر
سیگاری بگیران
در چشم دریا قیام کن
وقتی کبریت با سیاست روشن می شود
برای برق رفته از نگاه تو
لطفا دو گوشواره ی گیلاس
و یک آسمان قصه بیاور
بر صندلی نشسته ای
صندلی چوبی
از همان درخت که شاخه هایش
یک تنه
عصای پیری پدرهایمان نشدند.
--------------------
بنا بود از بنادر حیرانی بگویی
که این درخت
تنها در اتحاد با شکوفه بود
که بنا بود پاهایت پرنده شوند
و بالهایت بوسه های گریزان در هوا
با لب های سوخته ی آواز
که آفتاب و باران توامان ترمیمشان کرد
حالا برای آمدن، بی نشانی شب را بگیر
و با همان پاها که پرنده شدند
و با همان دست ها که فاصله را کوتاه کردند
برگرد
زیر صدای ماه همنوا شو
تا فاجعه ی نبودنت را
ابری به آرامی بشوید...
مرضیه برمال (مریم)
انقلاب آبی
توتم , رویامولاخواه