(عطر موهای تو)
هر شب خودم را
با پاهای خسته
از مدرسه
از کلاس های درس
به خواب می رسانم !
با چشم هایی که بر تخته سیاه جا مانده اند
مدام خودم را چک کنم
و امضایم را
از مداد هایم می پرسم
تا مبادا ،
قولی را که به دلم داده بودم فراموش کنم !
در خیابان
مدام با خودم حرف می زنم
تا حواس مانکن ها را پرت کنم
تا ویترین ها نگاهشان را عوض کنند
بتوانند جهان را بهتر ببینند
در خیابان, بهار،
پاییز بهتر می تواند قدم بزند
و در جیب هایم
که از دلم خالی تر است
باید آفتاب را در آن پنهان کنم
و قانع باشم به دست هایم
که هنوز عطر موهای تو را دارند!
باید خودم را به چشم هایت برسانم
و در آسمان
نام ستاره هایی که با من غریبه هستند
را خط بزنم
بگذار فراموش کنیم
روزهایی را که نمی توان
پایان قشنگی برای آن نوشت...!
اصغر_رضایی_گماری
عطر موهای تو
توتم , رویامولاخواه