"زخم های بی نشان"
از هجوم این لخته های خمار
از خون ریخته بر بلندای اصوات
در انسداد رگ شهر
تحولی عمیق می تند
بر کلافِ دیواره های سرخ
تا اعتبار دهان کبود فریاد
تا شرمگاه متعفن شرع
رخصت بده/ از بمن رسیدن
تا طعمِ از تو/ نارسیده بریدن
از تاب خوردن مشکوک تازیانه ی جهل/ تا فرود رنج بر پوست نحیف زندگی
برای اعاده ی نفس
برای تشدید کلاله ی زخم های بی نشان
تحریف/ بلع سیاسی ست/ زیر دندان عوام
باید کشف کنیم/ اسامی کاشته شده در خاک را
باید بیابیم/ گهواره ی تسکین سنگ های سینه را
پاها به وقت دویدن/ مقیم تبعید است در ازدحام هنوز
کبریت تردید/ میکشم به یک مشت شعار خام
به تزویر الهه های کاغذی
به نشتگاهِ گشاده تر از/ دهان
به سخنان بی استخوان
برمیدارمت از پاره های خویش
از یقین برهنه ی اندوه
و هم میآورم/ پلک های سوخته ی سلول را
چگونه فصول موازی/ در ابتدای مصادره ی اکنون
مقدر می کند التهاب ملهوف افق را؟
و تیغ های ایستاده بر زوایای لاغر اندیشه
شکل دیگر استقامت اند
در ارتکاب ماشه
این تلاقی شب است و آتش
یا شلاق است و شقیقه؟!
که هیئت هیچ/ به تجمع سکوت
عزم اعتراض دارد
به وقت خیابان
به چهار چشم ببین
جابجایی مرزهای شرف را
که "خون" وثیقه ی صداست
سیمین بابائی
زخم های بی نشان
توتم , رویامولاخواه