ای درنای آبی !
بگو چگونه بنشانم کلمات روشن را
بر سطرهای زخمی
که بغض این خیابان تمام نمی شود
نفس بکش مرا در قطره های باران
در خلوص رگ های ابر
که من در انحنای آب نام تو را می خوانم
ای درنای آبی !
بگو کدام ترانه ات گیسوانم را شانه زد
که صدایم به استعاره رسید
حالا کافیست زمین پوست بیندازد
تاجوانه ای بروید به وسعت فردا
و هر بلوط به استقبال باد برود
ای درنای آبی !
بگو کجایِ شهر بتکانم ترانه هایت را
که فصل زیباتر شود
وانگور از چشم تاک نیفتد
مریم گمار
درنای آبی
توتم , رویامولاخواه