در آغاز سنگ بود
و خدایی تکیه داده بر تنهایی
او سنگ را انسان
سنگ را زمین
سنگ را زندگی نامید
و خندید تا
صدای *گِرمَه هِر* بر خاک
درختان ِ دیوانه بنشاند
با کلاغانی که از شاخه ها بریده اند
کوه پایه ی رفتن ِ رود
دریا دری گشوده رو به آ رو به ب
رقص دیوانه ی امواج
با سری شکسته از برخورد صخره ها
تاب تاب عباسی
خدا منو نندازی
میان ِ زنده ِ مردگان ِ تاریخ
صرف شده در فعل ماضی
با دهانی مشترک
چشمانی همگن
جهش سلول های انفرادی در نخاع
که انسان / نام ِ دیگر سنگ
نام دیگر ننگ
دستش آلوده به خون
خونش شاشیده به فازِ مسخره ی اثبات
هذیان ِ کلیه های سنگ ساز
نامیدن درد با عشق
با جامگان سُرخ / کلمه ای چند حرفی
دفن شده میان ِ دو فک
مکیدن لب در خواب
حکم فساد با گویش ِ بیداری
و مرگ در آخرین لباس
سیگار ِ وینستونش را پُک می زند
سگ دو زدن های زنانه
توی شبکاری ساعت و سکس
کثافت ِ مالیدن تن با عقیده
بلند می کند / صدای ترس بلندگو را
تاریکی ِ بند ِ ۵۸
پایی که برای رفتن وقت دارد
با کِر کِر دمپایی
توی حلق موذن زاده
فراخوان ِ گلوی نازک اویی
که سال ها پیش
خودش را شُست
توی کفن پیچید
مرگید تا رو شود
دستان ِ پوچ خدا
آه دارد / آخِ آخرین دیدار سربازی که
غمگین ترین آواز را
هنگام ِ بستن دار می خواند
و تلخ تر
دیدن رفاقت گنجشک و سیم برق
به وقت هواخوری در زندان
*صدای رعد و برق در زبان کُردی*
حسرت محمودآبادی
در آغاز سنگ بود
توتم , رویامولاخواه