چگونه انسانها در جهان کنشگری میکنند یا اساساً کنش مدنی چیست؟ تأثرات اجتماعی در ایجاد کنش را چکونه تحلیل میکنید؟
گفتوگوگران: ایمان نمدیانپور، رؤیا مولاخواه، آیدین آریایی، مریم بخشی، امیرارسلان حدیدی
ایمان نمدیانپور: هر واقعهای در وضعیتهای متکثر، زندگی انسان را وادار به کنش میکند. مراد از واقعه، همان مختصات زمان و مکانی است که انسانها از حیث بیرونی و درونی به جهان بهمثابهی یک کل حساسیت نشان میدهند؛ بهعنوان مثال از حیث بیرونی، جنگ دو ملت فرد را وادار به کنش در برابر دیگری میکند. از حیث درونی مرگ نزدیکان، عشق، و هرچیزی که سوژه را دچار دگرگونی کند، کنشی است که سوژه بودنِ خود را در آن میدان آشکار میکند.
زمانهی دشوار چیست؟ ما کدام زمانه را زمانهی دشوار مینامیم؟ زمانهی دشوار همان لحظاتی است که کنشورزی در آن بسیار ناممکن و سخت میشود؛ بهعنوان مثال کنشورزی در دوران هیتلر نازی، موسولینی و هر حکومتی که شباهتهای اینچنینی داشته باشد سخت و جانفرساست. من این زمانهها را زمانهی دشوار نام مینهم. زمانهای که کوچکترین کنش به قیمت تمام هستی فرد منجر خواهد شد. زمانهای که کنش در هر مقامی یک مقاومت بنیادین محسوب میشود.
در زمانهی دشوار امکان کنشورزی ناممکن است و به امتناع نزدیک میشود. حاکمان مجال کنش را برای کنشگران به حداقل کاهش میدهند. هر کنشی در این وضعیت، ساختار هژمونیک را متزلزل خواهد کرد؛ زیرا کوچکترین کُنش در وضعیت دشوار یعنی نقد رادیکال به ساحت کلیت ساختار.
از نگاه حاکمان این لحظه که ما در آن زندگی میکنیم، همان لحظهی خاص تاریخ است؛ زیرا قرار است بعد از این مرحله، همهی امکانات برای شهروندان مهیا شود و بهعبارتی دیگر در این لحظه قرار است برای یک موقعیت برتر خود را آماده کنیم. این لحظهی اکنون همان لحظهی استثنایی نام دارد. لحظهی استثنایی عموماً برای حکومتهایی طرحاندازی میشود که آینده را برای اکنون وادار به تعلیق میکنند. تعلیق در اینجا یعنی همهی کنشها باید در حال حاضر در راستای یک امر بزرگتر که همان دستگاه قدرت است، همراستا و همقدم شود. در تعلیق قرار است تمام تکثرها به یک تکثر و تمام سلایق دستکم در یک زمانهی بیزمان ثابت باقی بمانند. تعلیق همان بیزمانکردن جهان است؛ یعنی حبسکردن کلیت نظامهای ارزشی و کنشی سوژهها. ما در تعلیق تلاش میکنیم حال، گذشته و اکنون را در یک پرانتز بزرگ قرار دهیم. حاکمیت با وضعیت استثناییخواندن زمانه، تلاش میکند تمام کنشها را به یک تعلیق تقلیل دهد.
برای نمونه انقلاب 57 انفجار تعلیق تمام کنشها و انفجار تجمیع کنشهای خرد در یک لحظهی تاریخی بود. استبداد پهلوی مجال کوچکترین کنش را از سوژهها انتقادی گرفته بود. محمدرضاشاه دقیقاً در کتاب پاسخ به تاریخ از اکنونیت گریزان است و قرار بود آیندهای مطلوب برای ایرانیان مهیا سازد. این فرم اندیشیدن همان حوالتدادن سوژهها به آینده دور است؛ یعنی پذیرفتن وضعیت امروز برای رسیدن به یک بهشت و جامعهای نیک در آینده. طبق ایدهی استبداد پهلوی، ما در آینده به تمدنی بزرگ دست خواهیم یافت. در اینجا استبداد برای رسیدن به هدفش هر نوع کنشی را به آینده موکول میکند. دریغا که تمدن بزرگ و نشانههای آن باید در اکنونیت، خود را آشکار کند. شاه و تفکر استبدادی با نفی اکنونیت و استثناییخواندن وضعیت حکومت خود، اجازهی هر نوع نقدی را چه از خودش، چه از ساختار استبدادی سلب کرده بود. چنین سلبکردنی همان تعلیق تمام کنشهاست. شما میتوانید کنش را به تفکر یا به پراکسیس تعبیر کنید. در هر دو حالت کنش در وضعیت استثنایی معلق یا اپوخه میشود.
روحانیون، روشنفکران و ساختار نظام آموزشی در دوران استبداد پهلوی مجالی برای نقد ساختار فاسد باقی نگذاشتند و هر نقدی با تندترین پاسخ مواجه میشد. استبداد پهلوی نتوانست به نقد آری بگوید؛ زیرا کنش نقد یعنی برونرفتن از تعلیق و کنشورزی در میدانهای متنوع زندگی. ما با نقد، هم خود را میکاویم، هم زوایای بیکران جهان متکثر را به دیگری نشان میدهیم. شاه قرار بود آیندهی (به قول خودش) توسعهیافتهای برای جامعه بسازد؛ ولی نمیدانست که آینده در نقدکردن وقایع اکنون جوانه میزند.
از این حیث کنشورزیدن یعنی آشکارکردن تفاوتهای وجودی خود، در میدان جامعه و زیست جهان. کنش، همان نشانهای از تفاوتها و تمایزهای من و دیگری است؛ یعنی ما در کنشورزیدن ساحتهایی از خود را در میدان اجتماعی به نمایش میگذاریم و نشان میدهیم که جهان یعنی پذیرفتن تکثرِ اذهان و افعال متخالف. فرد و ساختاری که کنش را معلق و سرکوب میکند، دقیقاً اعتقاد دارد که جهان فاقد تکثر و امکانهای ممکن است و حقیقت، امری مطلق و کرانمند است.
رؤیا مولاخواه: در عصری که کنشورزی برای ایجاد عدالت اجتماعی و تطابق سهم هر فرد از منابع ملی با میزان تلاش و کنشهای وی صورت نمیپذیرد، جایی است که حافظهی جمعی به نوستالژی پناه میبرد و قهرمانها سر از کتابها بر میآورند تا آنچنانکه وعده داده شده جهان را از شر نیروی شر، رهانده و شر به مفهوم تطاول حق ستمدیده از ظالم بازستانده شود. در چنین زمانی قهرمانهای مرده چون میتوانند برساخته شوند و هیبتی نو از آنچه اجتماع طلب میکنند بپوشند، سر از انقیاد مرگ درمیآورند و اسطورهی «اِر» بازخوانی میشود.
میل عاطفی جمع برای بازخوانی اسطورهها در ادبیات کلاسیک با بازپروری آنها بهصورت ابر قهرمان میل به انتقام فرودستان را در حافظهی تاریخ به یاد اجتماع میآورد. در ادبیات کلاسیک دانای کل، قهرمان را از مسیرهای صعبالعبور گذر میدهد. کنشهای وی را بهرغم زمانهی دشوار برخلاف مسیر رود و جبر حکومتها و حتی در داستانهای عاشقانه بهرغم مخالفتها و سختیهای راه بر قهرمان داستان، تسهیل مینماید تا کلانواژهی امید سر از انقیاد درآورد و روح تاریخ با بازخوانی قهرمانها، انفعال ملت را به کنش درآورد.
در جامعههای شرقی مخصوصاً در تمامی انقلابها و وضعیتهای کنشورزی مدنی که به اعتراض یا اغتشاش میانجامد، اسطورهی کاوه و درفش از حافظهی تاریخ سر برمیآورد؛ زیرا در بنیان تفکر جمعی مای ایرانی ظهور موعود یا قهرمان یا منجی نقشی است که مدام بازخوانی میشود و در دوران جنگ نیز برای ایجاد کنش در ایجاد تهییج، اسطورهی شهید فهمیده برساخته میشود یا در دوران پیش از انقلاب مرگ شریعتی یا بهرنگی برای قهرمانسازی برساخته میشود تا روح تهییج کنشهای عقیم ملت را احیا نماید.
در چنین زمانه ای، رمانها، ادبیات عاشقانه، ادبیات اعتراض و فیلمها کاراکترهایی را به جهان عرضه میکنند که قرار است تغییری بزرگ را در هژمونی جهان ایجاد کند.
ویس و رامین، سیاوش یا حتی اسطورههای دینی مثل حسین، مسیح تا پدید آمدن شرکتهای فیلمسازی دیسی و مارول و ابرقهرمانهای مرد عنکبوتی، کاپیتان امریکا، بتمن...در حال تکثیر قرار میگیرد و جهان خیال با توسعهی خود امکان کنشهای خارقالعاده را به قهرمان میبخشد تا حافظهی تاریخ، شکستها را پشت گوش بیندازد و امید از روح مردهی اجتماع باز پدیدار شود؛ اما کمکم روح انتزاع، فلسفهی دینی و ایمان به موعود و رجعت قهرمان را پس میزند و حافظهی شکستها با عقیمماندن قهرمانها سر از متن درمیآورد. کسانی که درک پوزیتویستی از جهان دارند، از درک اسطوره سر باز میزنند و اجتماع بیاعتماد، شروع به اسطورهزدایی از قهرمانها میکند و ادبیات مدرن قدرت دیدن آینده را از دانای کل میگیرد و راوی را از تکگویی به چندصدایی در داستان میکشاند و قهرمانهای ملت با افشاشدن زندگی خصوصیشان بدل به ضدقهرمان میشوند و قدرت کنش و اعتراض از ایشان باز پس گرفته میشود و عاشقان روایتهای عاشقانه، خیانت میکنند یا عشق را رها میکنند. روشنفکران خودکشی میکنند و شاعران تابوشکن، متهم به هرزگی میشوند. حکومت با پسگیری قهرمانها، اعتماد به کنشگران را تقلیل میدهد تا تأسیورزی به حدااقل برسد.
در چنین وضعیت،گفتمانهای عشق، اعتماد، مهرورزی، صداقت، قداست مفاهیم خود را از دست میدهند. صنعت فیلمسازی با کشتن ابرقهرمانها در لیگ عدالت وضعیت اکنون جهانِ بدون قهرمان را، برای نسلهای بعد به تصویر میکشد و اینجاست که ضدقهرمانها برای ایجاد تعادل سر از ناامیدی اجتماع برمیآورند و اسطورهی ژوکر اینبار روح جمعی ملت را به ساختارشکنی تهییج میکند. ژوکر کریستوفر نولان آنتاگونیست در ژوکر تاد فیلیپس بدل به آگونیست مردم میشود.
شرکتهای دیسی و مارول با برساخت «تانوس» زمان را در وضعیت کروی، دچار دیسترس مینمایند تا مفهوم انتظار، برای بازپسگیری قدرت بدل به رؤیا شود. این وضعیت در تکثر شکلهای مختلفی از قهرمان، مثلا ایجاد چندین مرد عنکبوتی در جهانهای متکثر، مخاطب را از یگانگی به دوگانهاندیشی و ساختن جهانهای موازی ترغیب میکند و انسان معاصر برای یافتن رؤیا به تکثر و بازخلق جهانهایی با چندین قهرمان یا کنشورز، سعی در ترمیم زخمهایی میکند که از اختگی نیات آرمانخواهانه بر روانش تحمیل شده است. همان دوگانگی قاطعی که کانت میان شناخت و زیبایی شناسی بر قرار کرده است، در هستهی ساختار شکنی فرد متجلی میشود. اینجا قهرمان از سوژگی گسسته، بدل به ابژه گردیده است.
جامعهی توتالیتر با پسگیری قهرمان از تاریخ یا اسطورهزدایی از قهرمانهای تولیدشدهی انقلابها، اعتماد را نشانه میرود و کنش را تا وضعیتی ناامیدانه به سطحی از شوآف تقلیل میدهد تا چنانچه در لیگ عدالت سریالهای ابر قهرمانی ساخته میشود، قهرمانها از بنیان شکسته شوند؛ زیرا مرگ بهتنهایی کنشهای قهرمان یا ابرانسان را نهتنها نمیگیرد؛ بلکه بر حقیقت وجودی وی مدام میافزاید. وضعیت روایی امروز میخواهد جسارت را با مصلحتاندیشی، با محاسبهانگاری و ترسهای وجودی از قدرت دیگری یا هژمونی، با زیباییزدایی از شجاعت و شرافت و سایر مفاهیمی که از آنها در جهت قدرت حاکم رفع تأویل شده، تاخت زده، انسان معاصر را اخته کند.
آیدین آریایی: در تاریخ تحول ملتها و بهخصوص در انقلابهای مدرن، همواره دو رویکرد عمده وجود دارد: کنشگری و تماشاگری.
در تقابل این دو شقه، سؤوالی مهم مطرح است که انقلاب با جوهری شورگرا، متحولکننده و نهادبرافکن، و اصلاحات با ماهیتی معطوف به حرکتهای تدریجی و صلحاندیشانه، کمهزینه و شاخصگرایانه چه نسبتی در اندیشهی سیاسی دارند؟ مواضع اندیشمندان در مواجهه با چنین سؤوالی متغییر و متفاوت است؛ بهعنوان مثال، نظر فیلسوفی همچون ایمانوئل کانت که بهعنوان اندیشمندی واقف به ارزشهای انقلاب و هم معتقد به صلح پایدار و جهانی، حاوی نکات ظریف و تأملبرانگیزی است. کانت در رویارویی با این دو شقه، دستهی دوم (تماشاگری) را نهتنها سرزنش نمیکند؛ بلکه نقش ویژهای برای آنها قائل است؛ تماشاگران نظاره و نقادی میکند و قدرت تشخیص و نقد جریان انقلاب را دارد، اما کنشگران در پی نقد و ارزیابی انقلاب نیستند. با وجود این، دو گروه در تفکر کانت هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند. در این تعریف اگر نخبگان و روشنفکران را در دستهی دوم قرار دهیم، ممکن است این سؤال را به اذهان متبادر کند که این قشر با ایستادن بیرون گود، تنها درصدد پرداختن کمترین هزینهها در جریان تحولات هستند، حالآنکه کنشگران بهصورت جدی و ملموس ریسکپذیری کرده و بهطور مستقیم در برابر خطرات احتمالی سینه سپر میکنند. وقتی ما بهطور موشکافانه تقابل جوامع با دولتها را تحلیل و بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که برای نیل به آرمانهای جوامع هیچ حرکتی بدون هزینه و کمدردسر نخواهد بود (بلاخص در جوامعی با حکومتهای توتالیتر).
تحولات هدفمند و جهتدار نخواهند شد؛ مگر با حضور نخبگان و روشنفکران بهعنوان لایهای میانبافتی در بین رهبران تندرو انقلابی و تودهها در دو قطب افراط و تفریط که جامعه را بهسوی تحولات بنیانافکنانه سوق میدهند. کنشگر مدنی در صورتی مثمرثمر خواهد بود که نخبگان و روشنفکران بتوانند همانند خط هافبک یک تیم فوتبال، با پخش توپ بین خطوط دفاع و حمله، هارمونی ایجاد کنند. این کمربند میانی در جستوجوی راهی برای بیدارسازی «خردمندی سیستماتیک» حکومت و هدایت جامعه در این مسیر هستند تا بدین طریق تحولات تاریخیاجتماعی را کمهزینه و بهینه سازند. بدون وجود و حضور این اقشار، تودهها سرانجام بهیکی از دو قطب افراطی میپیوندند که سرانجامی جز سرکوب و سرگشتگی میانِ انقلابها و تأخیر در آرمان و توسعه نخواهند داشت.
مریم بخشی: بهطور حتم در شرایطی و با قاعدهی رفتاری ویژهای زندگی میکنیم که لازمهی گذار از لایههای آن کنشگر و فعالیتهای اجتماعی بهمنظور حصول فاصلهی انتقادی از «همینی که هست»، میباشد.
پس از انتخاب سلسله گفتارهای رفورمیستی در قالب یک دولت توسط مردم، تازه روح گفتاردرمانی و بحثتراپی در میان تودهها شکل گرفت و تازه جامعه توانست به این مقدار از درک برسد که چه نمیخواهد. طبق موازین جهانی آزادی در اندیشه و گفتار، خلق تفکرات بینالمللی این حیطه در سلسله سخنرانیها و کنشهای مدنی، و از آنسو رفتار واکنشی حاکمیت، باعث پدیدار شدن سویههای خطرناکی از دیکتاتوری نزد حکومت شد که بر طبق آن، سخن از رفورمیست، نهتنها گزافه که مشمول سلسله جرمهای سیاسی (بلکه عقیدتی) میشد.
جامعهای جوان و غالباً تحصیلکرده و روشنفکر، که اکنون شیوههای مطالبهگری را یکیپسازدیگری میآموخت و در روان اجتماعی خود ذخیره میساخت. هرچند بهعنوان عدم تمکین و کنشگر، فعالیت اجتماعی درخور و بازتابدهندهای در این دوران اتفاق نیفتاد؛ اما صد البته که رفتار قهری حاکمیت باعث شد، اکثریت کنشگران بدانند در کدام سمت خواهند ایستاد.
روحیهی پرسشگری و مطالبهگری در روح آرمانخواهی ادغام شد و مردم را برای سلسلهفعالیتهای حقخواهی آماده کرد. هرچند بهواسطهی اقبال بنیادگرایانه و تبلیغات گستردهی اعتقادی تا مدتها مطالبات اقتصادی از صدر حقخواهی خارج شده بود؛ اما بهدلیل فشارهای مضاعف حاکمیت در این حوزه، به لطف مطالبهگریهای اجتماعی مردم آموختند که هیچ حقی از تودهها نباید زمین گذارده شود.
انبوه مطالبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، منجر به حملهی گستردهی روشنفکران و اندیشهسازان به ارکان حاکمیت شد و مزاحمتهای پیشگیرانه روزبهروز وسعت پیدا کرد تا بیشتر از همیشه جامعهی خام و محروم از کنشگر، زیر غربال تهدید و رصد اجتماعی پنهان مانده و همچنان آتش زیر خاکستر باقی بماند.
در جامعه ای که اولویت با کنشهای مدنی نباشد، دیکتاتوری، نوع رفتار اجتماعی افراد را تعیین و به قانون تبدیل خواهد کرد. آنجا که بدون آگاهی از حق و حقوق خود و نص قانون، آن را مقدس شمرده و به ایجاز آن رای افتخار دادیم، حق کنشگر را بر خود حرام سیاسیاجتماعی کردیم و مطالباتمان را در واگویههای روشنفکران در پستوی اطوار فرهنگیمان جای دادیم و خود در تخیل آزادی (که تعریف آن را نیز نمیدانیم) مجرمانه زیستیم.
امیرارسلان حدیدی: کنشگری بهمعنای تمرکز بر اقدام و عمل در پاسخ به یک شرایط خاص است.؛درواقع، کنشگری بهمعنای فعالیتهایی است که فرد یا سازمان در جهت دستیابی به هدفی خاص انجام میدهند، بهجای اینکه صرفاً به مشکلات یا مسائل موجود توجه کرده و آنها را بررسی کنند.
به عبارت دیگر، کنشگری بهمعنای عمل به جای صحبت است. زمانی که شخص یا سازمانی به کنشگری روی میآورند؛ درحقیقت بهجای صرفاً نظردادن دربارهی موضوعات مختلف، بهدنبال حل مشکلات و بهبود وضعیت هستند.
با اعمال کنشگری، فرد یا سازمان نهتنها به مسئلهی موجود پرداخته، بلکه با برنامهریزی و اقدامات متمرکز، بهدنبال رسیدن به یک راه حلّ قابلقبول میباشد؛ درواقع، کنشگری باعث میشود که فرد یا سازمان تلاش کنند تا به بهترین شکل ممکن عمل کنند و از آن بهره ببرند.
کنشگری مدنی بهمعنای فعالیتهایی است که افراد در جامعه بهدور از هرگونه تعصب و گرایش سیاسی و با هدف ارائهی راهحلهای عملی برای مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی موجود در جامعه، در حوزههای مختلف انجام میدهند. این فعالیتها با هدف پاسخگویی به نیازهای جامعه و بهبود شرایط زندگی عمومی افراد انجام میشود.
در این فعالیتها، افراد بهدنبال ترویج ارزشهایی همچون عدالت، برابری، حقوق بشر و مسئولیت اجتماعی هستند و با استفاده از ابزارهای مختلف مانند رسانهها، شبکههای اجتماعی، تظاهرات و اعتراضات، کمپینهای آنلاین و آفلاین و همچنین فعالیتهای غیرانتفاعی، تلاش میکنند تا نیازهای جامعه را برطرف کرده و بهبود شرایط زندگی افراد را در حوزههای مختلف ممکن سازند.
بعضی از فعالیتهای کنشگری مدنی شامل: پویشهای آگاهیبخشی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی؛ شرکت در انتخابات؛ راهاندازی کمپینهای جمعآوری امضا؛ تشکیل انجمنهای فرهنگی و اجتماعی؛ تظاهرات و اعتراضات؛ استفاده از رسانههای اجتماعی برای شناسایی و حل مسائل؛ فعالیتهای خیریه و غیرانتفاعی؛ تأسیس سازمانهای مدنی؛ همکاری با دولت و سایر بخشهای جامعه در حل مسائل و برنامههای توسعه میباشند.
یکی از مثالهای کنشگری مدنی، جنبش حقوق مدنی در آمریکا بود. این جنبش در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شکل گرفت و بهعنوان یکی از بزرگترین جنبشهای کنشگری مدنی در جهان شناخته میشود. این جنبش بهعلت تبعیض نژادی نسبت به سیاهپوستان در زمانی که آنان هنوز حق رأی نداشتند و در دولت، مدارس و مکانهای عمومی دیگر مورد تبعیض واقع شده بودند، شکل گرفت.
جنبش حقوق مدنی با استفاده از تظاهرات، اعتراضات، بازاریابی و پویشهای آگاهیبخشی، مطالبه حقوق مساوی برای همهی افراد را داشت. این جنبش منجر به تصویب قوانین مختلفی شد که ازجملهی آنها؛ حق رأی برای سیاهپوستان و دیگر اقلیتها، عدم تبعیض در استخدام و آموزش، قوانین حفظ محیط زیست و حفاظت از حقوق حیوانات بود.
بهطور خلاصه، کنشگری مدنی نشان میدهد که با فعالیت فردی و گروهی در جامعه، افراد میتوانند تغییراتی اساسی در جامعهی خود به وجود آورده و بهبود شرایط زندگی عمومی خود را تضمین کنند. به همین دلیل، کنشگری مدنی بهعنوان یکی از مهمترین و اثرگذارترین ابزارهای تحول اجتماعی و سیاسی در جهان شناخته میشود.
تأثیر و تأثرات اجتماعی در ایجاد کنشگری
تأثیرات اجتماعی در ایجاد کنشگری بهعنوان یکی از مهمترین عوامل در تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه شناخته میشود. ابعاد مختلفی از زندگی اجتماعی، خصوصاً نابرابریهای اجتماعی و سیاسی، بیعدالتی، فساد، تغییرات منفی در سیاستها، حقوق بشر، مسائل محیط زیست و سایر مسائل اجتماعی و سیاسی، میتوانند باعث ایجاد کنشگری در جامعه شوند.
یکی از تأثیرات اجتماعی بر کنشگری، افزایش آگاهی افراد دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی است. هنگامی که افراد با مسائل مختلف در جامعه آشنا میشوند و این مسائل برای آنها مهم میشوند، آنها بهدنبال راهحلهای عملی واقعی میگردند. آگاهی افراد دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی از طریق رسانهها، شبکههای اجتماعی، مدرسهها و دانشگاهها، کمپینهای آگاهیبخشی و سایر ابزارهای ارتباطی به دست میآید.
تأثیرات دیگری که بر کنشگری تأثیر میگذارد، شامل نابرابریهای اجتماعی و سیاسی است؛ به عنوان مثال، نابرابریهای اجتماعی مانند فقر و بیکاری، تبعیض نژادی و جنسیتی، عدم دسترسی به آموزش و سلامت، نابرابری در توزیع درآمد و دارایی و سایرمسائل اجتماعی میتواند باعث تشدید احساس نارضایتی و خشم افراد شود و آنها را به اقدامات مشارکتی و سیاسی ترغیب کند؛ همچنین، فساد و بیعدالتی در سیستم قانونی، اقتصادی و سیاسی میتواند باعث شود که افراد بهدنبال تغییرات در روابط اجتماعی و سیاسی جامعه باشند. در این صورت، آنها ممکن است مبارزه با فساد و تقلیل نابرابریهای اجتماعی را هدف خود قرار دهند.
در نهایت، تأثیرات اجتماعی بر کنشگری را میتوان بهطور خلاصه به افزایش آگاهی افراد، افزایش احساس نارضایتی و خشم، تغییرات در روابط اجتماعی و سیاسی، مبارزه با فساد و تقلیل نابرابریهای اجتماعی، ارائهی راهحلهای عملی برای مسائل اجتماعی و سیاسی و بهبود شرایط زندگی عمومی افراد دستهبندی کرد.
برای تحقق تغییرات مثبت و بهبود شرایط زندگی عمومی، لازم است که افراد و گروههای مختلف در جامعه بهدنبال پاسخگویی به نیازهای جامعه و بهبود شرایط زندگی افراد باشند و از ابزارهای کنشگری مدنی استفاده کنند.
«ویراستار: کبری صادقی»
چگونه انسانها در جهان کنشگری میکنند
توتم , رویامولاخواه