نقد_ژنتیک_ایرانی(شعر نژاد است یا فرهنگ/شعر پلی مورفیسم یا چند ریختی)
نوشته: مراد قلیپور
آیا شعر، نژاد است یا این که پلی مورفیسم و چند ریختی است ؟
در آرایه بندی و تاکسونومیشعر چگونه میتوان این مرزها را تبیین نمود؟
آیا حقیقتا شعر، نژاد ندارد و هر چه هست فرهنگ است؟
امر قومیت بیگمان با فطرت شعر غریبه است. این امر فقط خاص یک زبان مشخص نیست. تمامی زبانها در ذات خود بینژاد هستند. نژادها در زبان، کاملا غیر علمیاند. زبان بیش از این که "چیزی "باشد "هیچی" است. هیچی، نژاد و قومیت نمیشناسد. مساله زبان شعر اقوام را نباید با مقوله نژادگرایی یکی پنداشت. شعر، فطرتا فرهنگ است و نژاد ندارد. با بررسی زبانشعر ایران از آغاز تا اکنون میتوان به آرایه بندیهای دقیقتری اشاره کرد که البته نیازمند تحقیقاتی میدانی و علمی است.
سوالی که پیش میآید این است: آیا زبان فارسی در ادوار مختلف دچار نژادگرایی گردیده؟ و از ذاتیّت فرهنگ دور شده است؟ چگونه بنای یک زبان، فطرت خود را از دست میدهد؟ امر زبان شعر اقوام ایران در رابطه با زبانفارسی تا چه اندازه امری فرهنگی است؟ آیا امر نژادگرایی و قومیت در این میان توانسته مقوله چند ریختی و پلی مورفیسم فرهنگ را به حاشیه براند و خود را جایگزین نماید؟
چیزهایی وجود دارد که میتوان از آنها تعبیر به استعاره هراس نمود. هراسها قومیت و نژاد را به فطرت زبانها تزریق مینمایند. چیزی که هراس است فرهنگ را دستکاری میکند تا طبیعی نباشد. چند ریختی ها را تک ریختی میکند. زبان فارسی در مواجهه با زبان اقوام خود در ادوار مختلف دچار این هراس تاریخی است. اما برای این که این عارضه را به غیاب ببرد به جای مصادره زبان اقوام آن را به عقب رانده است. گاهی چیزی که به نام " زبان و فرهنگ " وجود دارد استعارهای هدفمند است که نژاد را در زبان جاسازی کرده است. بررسی این که چگونه این امر صورت گرفته نیازمند تحقیقات دقیقتر است. اما اجمالا باید تاکید کرد که زبان و شعر فارسی دچار این امر قومیت و نژادی است. تاکسونومیشعر فارسی تحت تاثیر ترجمهها از کمترین نشانه های درخت فیلوژنتیک زیستی زبان ادبی بهره برده است.
بیگمان مواجهه زبان شعر اقوام با زبان فارسی اگر تحت نام ژانرها و گونهها قرار بگیرد متهم به قومیت و نژاد است و از فطرت فرهنگیاش تهی خواهد شد. این چیزی است که ملیت را تک زبانی خواهد کرد. امر تک زبانی همان امر نژادی یا واریته است که سالها و حتی قرنها زبان فارسی را تحت سلطه خود گرفته است. هراسی که دارد این عارضه را دامن میزند کاملا آگاهانه و دولتی است. آگاهی نهادهای آکادمیک و فرصت طلبی دولت دارد این عارضه قومیت را تقویت میکند تا فرهنگ از فطرت زبان فاصله بگیرد. تبیین ژانرها اگر در بستر زبان فرهنگی غرب قابل پذیرش است اما در بستر زبان فارسی، " نژاد پرستی علمی" و حتی" جامعه شناسی تکاملی"را دامن خواهد زد. تفاوتهای ریختی و پیکرهای در زبان و شعر، پلی مورفیسم است که اگر بدان توجه نگردد به نام نژاد و قومیت ثبت خواهد شد.
این همان فاجعه ای است که هم اکنون در زبان فارسی دارد از طریق نهادهای آکادمیک و برنامه های هدفمند قدرت و ایدیولوژی بدان دامن زده میشود. بررسی دریفت (رانش) ژنتیک زبان و انحراف انتخاب طبیعی زبان یکی از مسایل حساس در امر مواجهه فرهنگ و نژاد در ادوار مختلف زبان شناسی است. چیزی که در زیست شناسی اگر فاجعه نیست اما در زبان و انحراف انتخاب طبیعی آن میتواند بسیار فاجعه آمیز باشد که آسیب هایش را میتوان درجامعه شناسی تکاملی آشکار نمود.
سوال این است: نژادها چگونه زبان را محافطهکار میکنند؟ رابطه محافطهکاری و جامعه شناسی تکاملی چگونه قابل رهگیری است؟ چگونه آغاز میشود و ادامه مییابد؟ چگونه میتوان این عارضهها را در بطن ساختار قیچی ژنتیک نمود؟ حتی بدون تحقیقاتی میدانی هم میتوان گفت که زبان فارسی درمواجهه با زبانهای دیگر بسیار خوش استقبال بوده و حتی آنها را مصادره کرده است. اما در ارتباط با زبان اقوام خود همیشه با موانعی آشکار و پنهان همراه بوده است. آیا این مواجهات با زبانهای دیگر وکم توجهی ها به زبان اقوام منجر به فرهنگ شده است؛ یا این که زبان فارسی را دچار نگرانی ساخته است؟ نگرانیهایی که فطرت فرهنگی زبان را به سمت واریتهای خطرناک سوق داده است. واریتههای زبانی پیش از تجزیه خاکها رخ مینمایند. تجزیه خاک ها با واریته زبان شروع میشوند. آخرین اتفاق پس از امر نژاد پرستی زبان، تجزیه خاک است. کشورهای خاورمیانه همیشه از آسیبها رنج میبرند. واریتهها پیامبران مجازی خاکها در خاورمیانهاند. اگر در غرب آشوبهای خیابانی به پا میکنند اما در شرق و به ویژه خاورمیانه مستقیما خاکها را نشانه میروند.
سوالی حساس این که: آیا ژانرها، زیر گونه ها، نژاد، واژگان ردهبندیاند یا حقاقی موجود در طبیعت زبان؟ رابطه مهاجرت و زبان چه نوع رابطه ای است؟ کشور هایی که مردمیمهاجر دارند و کشور هایی که مهاجر پذیر هستند چگونه با مساله زبان و فرهنگ یا نژاد برخورد کرده اند؟ آیا شعر هم مهاجرت میکند یا مهاجر میپذیرد؟ زبان فارسی زبانی مهاجر است یا مهاجر پذیر؟ چرا این زبان برخی مهاجران درونی اش را نمیپذیرد اما از اقصی نقاط جهان مهاجر وارد میکند؟آیا شعر فارسی در معرفی ژانر ها و گونه هایش دارد زیر گونهها را معرفی میکند یا نژاد را؟ رابطه نژاد و مهاجرت چگونه قابل پیگیری است؟ اگر مهاجر پذیری به نفع جمعیت مقصد و ضرر جمعیت مبدا است پس در مورد شعر فارسی چرا صادق نیست که این همه مهاجر بی حد و حصر از طریق انبوه ترجمه های فایدهگرا وارد کرده است؟
جا دارد که از استاد شفیعی کدکنی یاد کنیم. کسی که بیگمان در کتاب شناسیهایش میتوان دغدغه نژاد یا فرهنگ را در زبان فارسی به وضوح نشان داد. دغدغه مهاجرت زبان اقوام به سمت زبان فارسی یکی از دغدعههای پر سر و صدا در سال های اخیر بوده که استاد شفیعی را مرکز این هیاهو ها قرار داده است. تبیین این که استاد شفیعی دارد زبان را به سمت فطرت واقعی اش یعنی فرهنگ سوق میدهد امری تخصصی و علمی است. اما هیاهوها دارد دوگانه نژاد و فرهنگ را در مورد ایشان تبدیل به شیفت گفتمانی میکند. عارضه واریته زبان فارسی دانسته یا نادانسته تبدیل به سرخط زبان شده است. قهرمان واقعی خود را هم نشانه رفته است تا ضد قهرمانش را معرفی نماید.
شاید استاد شفیعی عارضه واریته در زبان شعر ما را زودتر از همه دریافته بود. عارضهای که در همان آغاز داشت زبان فارسی را از فرهنگ درونی خود تهی میساخت تا به استقبال نژاد برود. آیا استاد شفیعی هنوز هم اگر با بسیاری از شعرهای مدرن و جریانات ادبی کنار نمیآید به خاطر این عارضه واریته غیر فطری است که در بررسی "تکامل در شعر فارسی" سعی داشته که بدان برسد؟ پس باید پرسید: شعر ما از مدرن به بعد تا همین امروز _امر شعر کلاسیک به جای خود_ شعری با ودیعه فرهنگی است یا این که بر نژاد استوار است؟ آیا انبوه خرده جریانات شعری با نام مستعار زبانیت دارد فرهنگ را تبلیغ میکند یا این که درگیر نژاد حلقهای، حزبی و خانگی است؟ زبان خانگی شعر را نباشد با خانهای که زبان واقعی شعر است یکی پنداشت.
شعر فارسی دچار زبان خانگی است. این همان فاجعه است که در خود نژاد را پرورش میدهد. این دموکراسی نیست. زندان است. زندانی که انسان ندارد. این همان تجزیه یک زبان رسمی با همه قدمت تاریخیاش است. خاک ها پس از این بیماری جدا میشوند تا خانههای کوچک ملی شوند. این استقلال نیست. تجزیه است تا نژادها جغرافیای زبان را کوچکتر کنند و معنا یابند. چیزی که الان درک نمیشود در آینده به راحتی فهمیده خواهد شد. تکاملی که در زبان فارسی شکل گرفته است به مشکل بتوان باور کرد که به نتیجه بهتری منتج گردد. رانش یا دریفت ژنتیکی زبان فارسی دارد با انتخابی طبیعی مطلوب ها و سازگارها را حذف میکند و منجر به بقای نامطلوبها و نسازگار میگردد. زبان که از فطرت خود تهی میگردد فرهنگش را از دست میدهد. لذا واریتهها هستند که شورش میکنند. شورش علیه فرهنگ یک زبان شروع یک تجزیه است. لذا زبان به جای معرفی زیرگونه ها تن به نژادپرستی و جامعهشناسی تکاملی میدهد. این فاجعه فقط خاص کشور ما نیست بلکه فاجعهای بشری است که قرن ها قرن بوده و هنوز هم وجود دارد.
نقد_ژنتیک_ایرانی شعر نژاد است یا فرهنگ/شعر پلی مورفیسم یا چند ریختی
توتم , رویامولاخواه