ما مسافران کدام نیمهشبیم؟!
یادداشتی بر فیلم «مسافران شب¹» ساختهی میخائیل هِرس²
امیرحسین تیکنی
نزدیک سپیدهدم است، الیزابت روبهروی پنجرهی قدی ایستاده است و به آغاز یک زندگی جدید میاندیشد، آغازی که سرانجام پایان گفتن زندگی مشترک او با همسرش است. اینک او با دو فرزند خود پا به آپارتمانی گذاشتهاند که مأمن و سرپناه آنها در جهان مبهم و پُراسترس پیشِ روست. الیزابت از پنجرهی قدی به تاریکی شب نگاه میکند. عابرینی که از خیابانهای تاریک گذر میکنند، همچون مسافرانیاند که از شب میگذرند. الیزابت در ابتدای این سفر است و فضای زندگی او بهصورت نمادین گویای روزهایی است که پیش رو دارد. شبی پرتشویش که با تمام هولناکی و ظلمتش، سپیدهدمی ناگزیر را در مقصد انتظار میکشد.
«مسافران شب»، هفتمین فیلم و چهارمین ساختهی حرفهای میخائیل هرس کارگردان فرانسوی است که سال 2022 در چندین فستیوال سینمایی اکران شد. در فستیوال برلین کاندید بهترین فیلم بود و منتقدان نظرهای متفاوتی دربارهی آن داشتند. در فستیوال وایادولید³ نشان بهترین فیلمبرداری را به خود اختصاص داد و بازی شارلوت گینزبرگ⁴ بازیگر سرشناس در نقش الیزابت همانطور که پیشبینی میشد، مورد تحسین قرار گرفت؛ اما بهدور از این نشانها، فیلم مسافران شب ساختهی بسیار تأثیرگذاری است. فیلمی درام که باید آن را در زمرهی آثار هنری دانست. میخائل هرس در مسافران شب با تمرکز بر جزئیات عاطفی و رفتارهای شخصی، تصویری حقیقی از انسان را در شرایط سخت و روزگاری که پرتو امید بسیار کمرنگ بر زندگی میتابد، به تصویر میکشد. الیزابت در ابتدای فیلم همانطور که به مردمان بهمثابهی مسافرانی در شب مینگرد، خود نیز پا به شبانهی چندین سالهای میگذارد که با جدایی از همسرش و اقامت در آپارتمانی که در سکانس نخستین فیلم پا به آن میگذارد، آغاز شده است. او شغل و درآمد ندارد. دو فرزند نوجوان دارد و تکسینهی برداشتهشدهای که میتواند روابط شخصی او را دچار چالش کند. تمام این شرایط، الیزابت را در موقعیت دشواری قرار داده است.
مسافران شب، فیلمی است موقعیتمحور که جایگاه شخصی و اجتماعی انسان را مورد تحلیلی موشکافانه قرار میدهد. این موقعیت خاص، زاییدهی امید و شور زندگی است که الیزابت با تمام تلخکامیاش به آن مبتلا است و همین امید است که سبب میشود تا الیزابت برای همیشه در سیاهی شبی که در آن غوطهور است، گیر نکند و بتواند راهی برای عبور از شب ظلمانی بیابد. میخائیل هرس با ورود به جزئیات زندگی الیزابت و فرزندانش، چهرهی حقیقی آنها را به تصویر کشیده است. شخصیتهای فیلم نقاط ضعف و قوت خود را دارند و تنها در شرافت است که به یک نقطهی مشترک میرسند. شرافت تنها فضیلت اخلاقی است. هر کرده و ناکردهی آدمی در ترازوی شرافت است که سوی اخلاقی آن مشخص میشود.
میخائیل هرس در گفتوگوی فستیوال برلین دربارهی فیلم خود میگوید که هدفم بهتصویرکشیدن اهمیت و جادوی معمولیترین لحظههای زندگی بوده است و سعی کردهام این مسئله را بهصورت شاعرانهای نشان دهم.
تعبیر این کارگردان از زندگی بیشباهت به شعر سهراب سپهری نیست که میگوید؛ «تا شقایق هست زندگی باید کرد.»
مسافران شب، دقیقاً بر اساس همین مضمون شکل گرفته است. الیزابت اگرچه در شرایط سختی قرار گرفته است و در جریان داستان فیلم شرایط سختتری را نیز تجربه میکند؛ اما گونهای از شرافت انسانی در وجود اوست که بسیار تحسین برانگیز است. شرافتی که از او انسانی یکرنگ میسازد و به او اجازه میدهد بدون هیچ چشمداشتی دختری بیخانمان را پناه دهد. شخصیت الیزابت که بسیار هنرمندانه در فیلم به آن پرداخته شده است، نتیجهی شکل نگرش او به زندگی است؛ درحقیقت میخائیل هرس با خلق کاراکتر الیزابت او را در برابر انسان سردرگم دنیای مدرن قرار میدهد و بهجای ارائهی ابرقهرمانهایی که میخواهند ناجی انسانهای معمولی در جهان پرتلاطم و سریع امروز باشند، با ارائهی شخصیتی درکپذیر و دسترسی که شاید شرایط زندگی او از بسیاری از انسانهای معمولی جهان نیز سختتر است، راهی واقعیتر و پلی مطمئنتر را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
الیزابت با تمام نگرانیهای خود از آینده، در مواجه با جهان پیرامون، بسیار مطمئن است. این اطمینان است که کورسوی امید را در دل او زنده نگه میدارد و مانع از آن میشود که شرایط سخت زندگی، بهخصوص در بعد عاطفی بر او چیره شود. رفتارها و تصمیمهای او هرگز از محدودهی شرافت او خارج نمیشوند و او میکوشد بدون آنکه دچار لرزشی در وجدان و روح خود شود از شب گذر کند و مسافری باشد که روزی سپیدهدم را خواهد دید؛ چراکه تنها کسانی میتوانند از شب ظلمانی بگذرند که هرگز اجازه ندهند مطلقبودن شب بر آنها غالب شود. شخصیت مهم دیگر فیلم تالولا، دختری بیخانمان و آلوده به مواد مخدر است. الیزابت به او پناه میدهد. تالولا در نقش قربانی است. کسی که بهعنوان مهمان در برنامه رادیوییای که الیزابت در آن مشغول کار است، وارد میشود و قصه زندگیاش را برای شنوندگان تعریف میکند. الیزابت تالولا را به خانه میبرد. دختر پس از مدتی درمییابد که حضورش سبب آسیب به زندگی خانوادگی الیزابت میشود. او ناگهان خانه را ترک میکند؛ اما در ادامه پس از تحمل زندگی مشقتبار درمییابد که تنها آغوش الیزابت است که میتواند پناه دربهدریهای او باشد. تالولا بازمیگردد و بازگشت او قدرت شگفتانگیز و جادویی شخصیت الیزابت را متجلی میکند.
دو فرزند الیزابت، متیو و جودیت هستند. شخصیت جودیت در جریان فیلم کمتر مورد بررسی قرار میگیرد، او بیشتر شکل تکاملیافتهی مادر است. گویی تجربهی الیزابت، بهطور شسته و رفته در اختیار دخترش قرار میگیرد؛ اما پسر او متیو بهخاطر ماجرای احساسی که با تالولا برقرار میکند، در جریان فیلم مهم است. او برخلاف خواهر خود بسیار تأثیرپذیر از محیط اطراف است و در ابتدای فیلم به نظر میرسد هنوز نتوانسته است شخصیت واقعیاش را بیابد؛ اما بهمرور و در انتهای فیلم متیو به نسخهی مردانهی مادر خود بدل میشود.
فیلم در دهه هشتاد میگذرد و از نظر دکوراسیون و طراحی لباس اثری دقیق است. ازآنجاییکه بخش بیشتر فیلم در شب میگذرد و اصولاً شب با سکوت و تاریکی تعریف میشود، نقش صداها، دیالوگها و موسیقی بسیار مهم و پررنگ است. موسیقی فیلم اثر آنتون سانکو⁵ باتجربه است که سالهاست با ساخت موسیقی فیلم برای بسیاری از آثار موفق سینمای فرانسه شناخته میشود و بسیاری از منتقدان نیز موسیقی فیلم مسافران شب را یکی از آثار خوب و درخشان سانکو میدانند.
آغاز فیلم همزمان با انتخابات سال 81 میلادی فرانسه است، جایی که شادی و نشاط سیاسی از پیروزی در انتخابات جامعه را به شور واداشته است؛ اما الیزابت فارغ از این جهان است. او میداند که راه برونرفت از شرایط در دستان خود اوست و درحقیقت دلبستگیاش به جامعه و زندگی اجتماعی صرفاً شخصی است و جنبه سیاسی ندارد. قراردادن این واقعهی سیاسی در ابتدای فیلم و بیتوجهی الیزابت به آنکه با چهرهی متفکر و نگران او نسبت به شرایط خانوادگیاش به تصویر کشیده شده است خود به وضوح بیانگر دیدگاه کارگردان نسبت به این موضوع است.
مسافران شب را باید فیلمی در ستایش اعتماد به کورسوی امید و تلاش شرافتمندانه برای دستیافتن به آن دانست. در پایان فیلم الیزابت باید آپارتمان را ترک کند. جودیت، دخترش مدتی است مستقل شده است و تالولا نیز بازگشته است و اوضاع خراب جسمی و روحیاش نیز به کمک خانوادهی الیزابت رو به درمان است. متیو نیز به بلوغ ذهنی خود در جوانی رسیده است که باید آن را بازتاب مادرش دانست. الیزابت در این سکانس، آسوده بر مبل نشسته است. تشویش و دلهره از چهرهی او رخت بربسته است. چهرهی او، چهرهی مسافری است که از شب هول گذشته است و سپیده دم را نظاره میکند، جایی که زندگیِ درخور و سزاواری در انتظار اوست. او عشق را در کنار مردی به نام هوگو یافته است. او و هوگو همدیگر را در میان کتابها یافتهاند و بوی واژهها در میان عشق سرکشی که میان آن دو موج میزند به مشام میرسد و این پاداش رنجی است که الیزابت با شرافت خود و با مسیری که برای امید باز کرده است به آن دست یافته است.
میخائیل هرس در مسافران شب، با تصاویر و گفتوگوهایی شاعرانه میفهماند که امید دستیافتنی است؛ اما برای رسیدن به آن آدمی باید مسیر دشواری را هموار کند. دلبستن به آینده و امیدداشتن بیآنکه انسان خود کنشگر باشد، نهتنها به نتیجه نمیرسد؛ بلکه منجر به ویرانی انسان میشود.
نزدیک سپیدهدم است، الیزابت با دو فرزندش و تالولا در قاب پوستر فیلم، بر چمن پارکی نشستهاند. شهر مات، در پسزمینهی آنهاست. شهر مات، لبخندی است که بر لبان آنها نشسته است. الیزابت و نزدیکانش از شب گذشتهاند، آنها در قیر شب نماندهاند، به مسافرانی بدل شدهاند که ظلمت شب تنها رنگ دشواری مسیر آنها بوده است و اینک نور روز و عشق در انتظار آنهاست.
¹Les Passagers De La Nuit) The Passengers Of The Night(
Mikhaël Hers
³Valladolid International Film Festival
⁴Charlotte Gainsbourg
⁵Anton Sanko
ما مسافران کدام نیمهشبیم
توتم , رویامولاخواه