پژوهشگر: زهرا فلاحان
مقدمه
شاهنامهی فردوسی از بزرگترین کتب حماسی ادبیات جهان است؛ بر همین اساس به یک منبع بسیار قوی برای تحقیق و پژوهش در بسیاری از موضوعات از جمله موضوعاتی با جنبههای داستانی، حماسی، اجتماعی، تاریخی یا بسیاری موضوعات دیگر، تبدیل شده است؛ لذا بر پایهی این مهم به بررسی نقش زن در شاهنامه فردوسی به گوشهای از نقش زن در ادبیات حماسی ایران اشاره میشود.
1. نقش زنان شاهنامه در مسائل مربوط به حکومت و ادارهی کشور چگونه بوده است؟
2. نقش زنان در پرورش و همراهی قهرمانان چگونه بوده است و تأثیرپذیری قهرمانان از آنان تا چه حد بوده است؟
3. نقش زنان در نبردها به چه صورت بوده و تا چه حد در سرنوشت نبردها تأثیرگذار بودهاند؟
هدف از این پژوهش، دستیافتن به چگونگی نقش زن در مسائل مربوط به ادارهی حکومت، نقش زنان در پرورش و همراهی قهرمانان و تأثیرپذیری قهرمانان از آنان و نیز نقش زنان در نبردها و تعیین سرنوشت نبردها در داستانهای شاهنامه است.
کلیدواژهها و مفاهیم عملیاتی
«در شاهنامه سه دورهی متمایز میتوان تشخیص داد: 1. دورهی اساطیری 2. عهد پهلوانی3. دوران تاریخی.» (صفا، 1378: 216).
«دورهی اساطیری: عهد کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید و ضحاک تا ظهور فریدون اساطیری نام دارد.» (همان).
«دورهی پهلوانی: از قیام کاوه آغاز میشود و با قتل رستم و سلطنت بهمن پسر اسفندیار پایان
میپذیرد» (همان، 217).
«دوران تاریخی: این دوره از عهد دارای دارایان آغاز میشود تا پایان شاهنامه» (همان، 222).
اهم یافتهها
در ابتدا به بیان دو نظریه در مورد نقش زنان در شاهنامه و داستانهای آن پرداخته و سپس به بررسی نتایج بهدستآمده از بررسی یکبهیک داستانهای شاهنامه پرداختهام. در کتاب حماسهسرایی در ایران با ذکر نام تنی چند از زنان، ازجمله: فرنگیس، تهمینه، گردآفرید، بانو گشسب و کردیه و ارائهی شرح حال مختصری از آنان چنین آمده است: «اما چون از این گروه و چند گروه دیگر بگذاریم، زن در شاهنامه موجودی ضعیف و سسترأی است.»
پهلوانان و شاهان رعایت حال زنان را مانند همهی ضعیفان واجب و ضروری میشمرند. نصایح زنان پهلوانان ارج و بهایی ندارد. اسفندیار در پاسخ پندهای مادر چنین گفت: «که پیش زنان راز هرگز مگوی» زنان شاهنامه از پوشیدگانند و از میان اینان چنانکه دیدیم برخی مانند گردآفرید و کردیه زنانی دلیر و جنگجویاند. زنان دیگر هریک خصایصی دارند که بالاتر از همهی آنها رأفت و وفا و عواطف انسانی و مادریست (همان، 250).
در کتاب درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی چنین آمده است: «اگر جایجای از زنان برخی اشخاص داستان چون افراسیاب، سرو یمنی و اسفندیار میشنویم که از زنان یا دخترِ زاده به شکوه یاد میکنند، نباید مقتضیات زمان و مناسبات عصر پدرسالاری را که اینگونه عقاید بدان تعلق دارد، از یاد ببریم. افراسیاب پس از آگاهی از ماجرای دخترش منیژه با بیژن میگوید:
«ترا در پس پرده دختر بود اگر تاج دارد، بداختر بود
که را دختر پرده آید بهجای پسر به از گور، داماد ناید به در» (فردوسی، ج5، بیت 262، 263).
سرو هم با اطلاع از مهر رودابه به زال، دخترش را تحقیرها میکند. (البته در این مورد خاص ممکن است عرببودن سرمایهی این سرکوفت و دستکم موجب برجسته جلوهدادن قضیهی زنستیزی اعراب شده باشد)؛ اما همین سرو بعد از اینکه از برکت هدایای هنگفت فریدون بهسبب دختران او بهاصطلاح به آلاف و اُلوفی رسید و خزانهاش پُر و وضعش روبهراه میشود، از عقیدهی مذکور منصرف و نادم میشود. در همین جاست که صریحترین داوری شخصی فردوسی را میبینیم:
«چو فرزند را باشد آیین و فر گرامی به دل بر چه ماده چه نر» (همان، ج 1، بیت 176 )
از حق نگذریم درحالیکه حتی در عصر ما و در جوامعی همچون آن، عدهی زیادی پسرزادن را در رجحان قرار میدهند، تکلیف عصر فردوسی یا روزگاران باستانی داستان با آن اوضاع اقتصادی که پسر همهچیز و دختر مایهی زحمت و مؤنث تلقی میشد، روشن است. سخن اخیر فردوسی از جهت نظری با معیارهای عقلانی و نیز موازین جوامع پیشرفتهی امروز مطابقت دارد؛ اما جای سوال این است که اگر فرضاً بهجای پسر فردوسی دخترش مرده بود، آیا اینگونه به سوز و درد از آن یاد میکرد؟ (حمیدیان، 1372: 99).
با مطالعهی ابتدایی پیرامون بررسی نقش زن در شاهنامه با این نظرات برخورد کردهایم که همین باعث شده است تا انگیزههایی ایجاد شود که آیا واقعاً این داستانهایی که زنان در آن نقش دارند، باید پر از عجز و ناتوانی و فرومایگی باشد؟
در ابتدا به این نکته اشاره میکنیم که در این بررسی، بررسی نقش زن در داستانهای شاهنامه مورد نظر است و نه بررسی نقش زن در عقاید فردوسی. در سرودن شاهنامه چون همانگونه که میدانیم، فردوسی در مواردی فقط داستانهای شاهنامه را بازنويسي و بازگويي كرده است و از سوي ديگر دسترسي به نظرات فردوسي با اين توصيف، غيرممكن است.
نخستين حضور زنان در شاهنامه، حضور خواهران جمشيد در دربار ضحاك است و پس از آن در دومين حضور، ارنواز كسي است كه ضحاك بهمحض پريشانشدن، از او نظرخواهي ميكند و بهگفتهي ارنواز بسيار ارج مينهد و به آن عمل ميكند. اين در حالي است كه مهرهاي مثل ضحاك در داستان كه از هيچكس تأثير نميپذيرد، از ارنواز تأثير ميپذيرد.
در مورد فرانك بايد گفت، او مادر فريدون سومين زني است كه مطرح ميشود. در مورد شهرناز و ارنواز واقعهاي كه آنها را به داستان وارد ميكند، يك گروگانگيري است كه آنها گروگان هستند؛ اما در مورد فرانك، اين واقعه زايش قهرماني چون فريدون است و اين مادر فرزندش را با شجاعت و چالاكي از مرگ ميرهاند. پس از سه سال باز هم اين فرانك است كه بهموقع فريدون را از چنگال ضحاك ميرهاند و به هندوستان ميبرد. نقش فرانك در آگاهي فريدون برای قيام و براندازي حكومت ضحاك نيز مستقيماً با تأثيرپذيري فريدون از فرانك مرتبط است. اين سه زن، زنان دورهي اساطيري شاهنامهاند.
شايد بهطوركلي بتوان گفت زنان دورهي اساطيري بهطور ساده و پاك و بيريا همپاي مردان دورهي اساطيري فقط به روال غلبه خير بر شر كمك ميكنند و از آلودگيها يا سياستهاي مغرضانه بهدورند؛ همانطوركه ديده ميشود در دورهي اساطيري زنان نيز در مقابل نيروهاي ماوراءالطبيعه، همانند مردان ناتوانند؛ همانطوركه ضحاك از سحر و جادوي اهريمن در امان نيست و در مقابل آن ناتوان است، ارنواز و شهرناز هم از جادو در امان نيستند.
اولين زناني كه در دورهی پهلواني حضور مييابند، دختران سرو يمن هستند كه فريدون آنها را براي پسرش خواستگاري ميكند. اگر اصالت و زيبايي و ساير ملاكهايي را كه فريدون براي انتخاب اين دختران به كار ميبندد، كنار بگذاريم به موضوعي ميرسيم كه با نظرات ارائهشده در ابتداي بحث كاملاً تناقض دارد. سرو يمن به دخترانش علاقهي بسيار دارد و از ازدواج آنها كه جداييشان از پدر را بهدنبال دارد، بسيار ناراحت است؛ اما از ترس سرپيچي از فرمان فريدون به حيله متوسل مي شود. ضمناً در هيچ جاي داستانها مورد يادشده مبنيبر تحقير دختر توسط سرو يمن را نيافتم.
نولدكه ميگويد: «از رودابه فقط به سِمَت مادر رستم ياد ميشود.» چنين نيست، در داستان زال و رودابه اين دختر در نقش دلدادهي زال، صحنههاي شورانگيز ميآفريند و تنها در پايان اين داستان، رودابه بهعنوان مادر رستم معرفي ميشود. در اين داستان ما با دختري دلشده و بيباك آشنا ميشويم كه در راه رسيدن به دلدار از هيچ خطري نميترسد و دل به دريا ميزند (کیا، 1371: 33).
نقش او فقط به زادن رستم و داستان او با زال محدود نميشود؛ بلكه در پيري نيز سخنان او موجب رهايي زال و خاندان او ميشود، مضاف بر اينكه زايمان او نيز داستان اعجابآوري است. سودابه دختر شاه هاماوران است. در نبرد سنگيني ميان شاه هاماوران و كيكاوس، پيروزي از آن كيكاوس است. هاماوران از ايران شكست خورده و پس از اين شكست، مقرر شده است كه به ايران باج بپردازد. در ادامهي داستان، شاه ايران دختر عزيزتر از جان پادشاه را خواستگاري ميكند. اين پيوند عاطفي در قسمتهاي بعدي داستان، پررنگتر ميشود. تا آنجا كه بر اثر همين محبت پدر به دختر، جنگ ديگري درميگيرد. در جنگ دوم نقش سودابه بهعنوان زني هوشيار و آگاه مطرح است. سودابه، كيكاوس را از نقشهي پدرش مطلع ميكند؛ اما كيكاوس سخنان او را نميپذيرد. شايد بهنظر نظريهپردازان تحقير سودابه و نپذیرفتن پند وی را از نشانههای ضعف شخصیت زن در نزد شاه بدانند؛ اما در داستان، کیکاوس پادشاهی خودسر و خودرأی است که پند رستم، پهلوان پهلوانان و نجاتدهندهی خود را هم نمیپذیرد، چه رسد به سودابه كه نقش او در مقابل نقش رستم در پادشاهي كيكاوس، قطرهاي است در برابر دريا.
سودابه زني است كه در شاهنامه فقط 423 بيت به مكر و حيله ي او و تنها داستان او مربوط است و اين رقم كوچكي نيست. او در پايان يافتن نبردهاي بزرگ تأثير بهسزايي دارد. در ادارهي حكومت نقش دارد. در زندگي قهرماني چون سياوش نقش دارد. اصلاً خود كيكاوس وقتي تصميم به مجازات او ميگيرد متوجه ميشود كه اصلاً چنين امكاناتي وجود ندارد؛ چون مجازات او از يك سو باعث جنگ دوباره با هاماوران ميشود، از سوي ديگر كيكاوس بهطور كاملاً واضح و مشهود مديون سياستها يا پرستاريهاي اوست و ضمناً چند دليل ديگر چون عشق و حيلهي سودابه در مورد بارداري نيز درست است. «در شاهنامه هيچ زني مثل سودابه غوغاگر نيست» (همان، 60).
بانو گشسب، همسر گيو، دختر رستم است. تنها وصفي كه از او و همينطور بانو ارم خواهر گيو در شاهنامه آمده است، آن است كه گيو در رجزخواني خود به اين دو نفر كه نسبت نزديك با او دارند اشاره ميكند و دلاوري و اصلونسب آنها را از افتخارات خود ميداند.
بعضي زنان در شاهنامه فقط عهدهدار نقش مادري بعضي قهرمانان هستند؛ نظير دختر ايرج كه همان همسر پشنگ است يا ماهآفريد همسر ايرج. بعضي زنان نيز در داستانها، بازوهاي قوي كارهاي اجرايي هستند؛ ازجمله: گلشهر همسر پيران ویسه و مادر اسكندر كه فقط از اقدامات شايستهي آنها ياد ميشود.
«تهمينه زني است كه آوازهي اين زن بهسبب جسارت او در ديدار با رستم، بهصورت پنهاني است.» (همان، 78).
عواطف مادري نيز در اين زن جسور بسيار شديد بروز ميكند. در داستانهاي اين زن نيز هيچ نشاني از تحقير نيست.
گردآفريد نمونهي كامل زن دورهي پهلواني است. او فرزند حاكم دژسپيد است. غيرت مثالزدني اين زن و نبرد زيباي او با سهراب، بيشك از زيباترين داستانهاي شاهنامه است. داستان اين زن گوياي حضور زنان در نبرد است. پس از جنگ بسيار جدي و سخت، گردآفريد اسير سهراب ميشود؛ اما زن ايراني پهلوان، برخلاف مردان ايراني پهلوان هرگز در شاهنامه شكست نميخورد. گردآفريد خود را از بند ميرهاند تا چارهجويي را هم به صفات پهلواني، زيبايي، جنگاوري، رشادت، غيرت و ساير صفات آراستهي خود بيفزايد.
منيژه شاهزاده خانمي توراني است كه دل در گرو مهر بيژن، پهلوان ايراني، مينهد و با بردن بيژن به كاخ خود باعث برانگيختن نبرد ميشود. منيژه در كنار سودابه و كرديه تنها زناني هستند كه باعث ايجاد نبرد ميشوند؛ اما با وجود همهي تحقيرها و سرزنشها، منيژه در ادامهی داستان، خود به جبران اشتباهاتش ميپردازد و نقشي از يك زن چارهگر و رئوف و وفادار را به استادي هرچهتمامتر بازي ميكند، تا آنجا كه بيژن به جبران سرزنشهاي گذشته زبان به تكريم او ميگشايد.
اشاره به زن قصهگوي داستان بيژن و منيژه را نيز در اينجا لازم ميبينيم. اينكه اين زن بهراستي كيست، مسئلهاي است كه از آن بيخبريم؛ اما مشخصات اين زن را داريم. «اين زن واقعيترين زن شاهنامه است. زن، جوان و زيباست و هنرها دارد. هوشيار است و دردشناس، محرم دل و خانهي فردوسي است. نبايد كنيز و برده باشد؛ چه هنرآموخته و بافرهنگ است. نمونهي اين زن يا اينگونه زنان در ادبيات ايران فراوان نيست. فردوسي يكي از انگشتشمارترين شاعران ايراني است كه بدون تنگنظري به زن مينگرد و اين امر باعث ميشود كه اعتقادات او در داستانهايش هم نمود يابد.» درحاليكه يا خود شاعر چنين هوشمند و مهربان نمودار ميشود چه جاي شگفتي است كه پرمايهترين زنان را در سرودهاش بيابيم (کیا، 1371: 69، 70).
گرچه در شاهنامه هدف از بيان نام دختران قيصر و كتايون بهنحوي مطرحكردن گشتاسب است؛ اما نبايد از اين موضوع غافل شد كه كتايون هم نقش بسيار مطرحي در اين داستان دارد. انتخاب گشتاسب توسط او بهعنوان همسر و شرايط اين انتخاب كه او از ميان مردان بيشمار صاحب اسمورسم و اصلونسب، مردي را برميگزيند كه بدون نامونشان است؛ اما در مراحل بعدي شايستگيها و امتيازات خود را به نمايش ميگذارد. خصوصيات و امتيازات كتايون در بردباري و گذشت و آيندهنگري او در امتداد داستان بيشتر ديده ميشود. در همين داستان ابياتي را مييابيم كه او را بهخاطر همان چيزهايي كه در ابتدا تحقير كرده، ميستايد. در داستان اسفنديار، نصيحتها و پيشگوييهاي دقيق كتايون در مورد جنگ اسفنديار براي رسيدن به تاجوتخت پدرش، در دل اسفنديار كارساز نميافتد و اسفنديار مادرش را تحقير ميكند. چنين برخوردي از اسفنديار كه حتي نصيحتهاي رستم و پشوتن هم در او كارساز نيست؛ حقيقتاً نميتواند ملاك قرار گيرد. نكتهي جالب اينجاست كه گفتههاي كتايون يكييكي به حقيقت ميپيوند و اسفنديار در دامي گرفتار ميآيد كه مادر هوشمند او از قبل پيشبيني كرده بود. زنان جادوگر، ازجمله پتيارههاي هفتخان دو پهلوان بزرگ يعني اسفنديار و رستم هستند. باور زن بهعنوان شخصي كه قابليت ارتباط با ماوراءطبيعت را دارد، در مقابل باور مرد بهعنوان چنين شخصي هميشه در اسطورهها و داستانها در تقابل بوده است. در شاهنامه نيز زنان جادوگر و اژدهاي نر و ديوان نر، در همة داستانها حضور دارند و نميتواند نشاندهندهي تفكر خاصي باشد. در مورد حضور زن پيشگو و روبهرويي او با بهرام هم چنين انديشهاي حقيقت مييابد.
در هفتخان اسفنديار كه گريزي به دورهي اساطيري در دورهي پهلواني است، به خواهران اسفنديار برميخوريم كه در نبرد گشتاسب و ارجاسب اسير ارجاسب ميشوند. باز هم نكتهي قابل توجه در اين داستان، هوشياري خواهران اسفنديار در شناختن اوست.
زنان در شاهنامه به پادشاهي نيز ميرسند. هماي دختر بهمن بهپاس سختي و رنج بيماري كه در دوران بارداري فرزندش متحمل ميشود، پادشاهي بعد از پدر را بهعنوان پاداش دريافت ميكند. عدل و داد و توصيف خرد و مملكتداري او را فردوسي به كمال بيان كرده است. وقتي هماي دل به تاجوتخت ميسپارد، فرزندش را به آب مياندازد تا به اين وسيله بتواند پادشاهي را مدت بيشتري براي خود نگه دارد؛ اما پس از چند سال پشيمان و نادم درصدد جبران برميآيد و پسرش را پيدا كرده و پادشاهي را به او ميسپارد.
از عجايبي كه اسكندر در سفرهايش ميبيند، شهر زنان است. شهري كه هيچ مردي در آن نیست با معماري جالب و بهدست زنان ساخته شده و اداره ميشود. در وصف اين شهر، معماري جالب توجه آن و حتي ادارهي شهر بهروشي كه بهنظر اسكندر بسيار ستودني است، از زبان فردوسي فراخور توجه است. دانايي حاكمان شهر نيز در برخورد با اسكندر از نكات قابل توجه است.
نتيجهگيري
در پاسخ به اين پرسش كه نقش زنان در ادارهي حكومت چگونه بوده است، به اين نتيجه ميرسيم كه زنان شاهنامه در ادارهي حكومت نقش بسيار مهمي داشتهاند و بسياري از آنان نيز خود در بطن امور حكومت جاي ميگيرند. در پاسخ به اين پرسش كه نقش زنان در پرورش قهرمانان و همراهي آنان چگونه بوده است، به اين نتيجه رسيديم كه اين نقش بهحدي پررنگ است كه بستگي مستقيمي ميان مادران و همسران قهرمان وجود دارد و قهرمانان تأثيرپذيري بسيار بالايي از زنان همراه خود دارند. در پاسخ به اين پرسش كه نقش زنان در نبردها چگونه و تا چه حد بوده است، مواردي يافتيم كه زنان باعث آغاز جنگ و نبرد بودند. در بعضي موارد سرنوشت جنگها بهدست زنان رقم ميخورد و در بعضي موارد هم زنان مانع از وقوع جنگها شدهاند.
فهرست منابع و مآخذ
1. صفا، ذبيحالله، (1378)، حماسهسرايي در ایران از قديميترين عهدنامه تاريخي تا قرن چهاردهم، چاپ هفتم، تهران: نشر فردوس.
2. حميديان، سعيد، (1372)، درآمدي برانديشه و هنر فردوسي، چاپ اول، تهران: نشر مرکز.
3. كيا، خجسته، (1371)، سخنان سزاوار زنان در شاهنامهي پهلوانی، چاپ اول، نشر فاخته.
4. ابوالقاسم فردوسي طوسي، رمضانی، محمد، (1354)، شاهنامه، چاپ دوم، 5جلدی، تهران: مؤسسه خاور تهران.
بررسی نقش زن در شاهنامه فردوسی
توتم , رویامولاخواه