علل و عوامل غم تاریخی و برساختهشدن رنجها در امتداد شکستهای تاریخی ما ایرانیان چیست؟
گفتوگوگران:
رؤیا مولاخواه، دکتر ایمان نمدیانپور، مسعود جاوید، مجید شریفی، مریم بخشی، نوشین جمنژاد، امیرارسلان حدیدی
ایمان نمدیانپور: ریشههای غمهای «مای ایرانی» از چه پسزمینههایی منتج میشود؟ غم و رنجها از چه مناسباتی ساخته میشوند؟ از حیث جامعهشناسی، تبار تاریخی غم و رنجها برساختهی شرایط اجتماعی هر جامعه محسوب میشوند. نمیشود گفت غم و رنج در ذات ملتی نهفته است و یک ملت در ذات خود شاد یا غمگین است.
باید گفت رنجهای تاریخی نسبتی با شرایط اجتماعی و اقتصادی آن ملت و جامعه دارند. بهطور مشخص، جنگ ممکن است عنصری برای برساختهشدن رنجها و شکلگیری مناسک رنج باشد. در ایران با شروع جنگ ایران و عراق ما با شوکهای شدیدی روبهرو شدیم. شما تصور کنید در همسایگی شما یا در محله و شهرتان انسانهای که با آنها در تماس بودهاید و خاطراتی داشتهاید از دنیا بروند. آیا فضای رنج و غم بر ساختارهای شهری استیلا نمییابند؟ کمی به عقب برگردیم و خاطرات مشروطه را بازخوانی کنیم. بعد از سرکوب مجلس و بهتوپبستن آن بهدست محمدعلیشاه، مای ایرانی و روانهای اجتماعی دوباره با غم و رنجی تاریخی روبهرو شد و آن شکستِ مشروطه بود. مثالهای زیادی را میشود از دل مناسبات تاریخی به میان آورد که بعد از شکست و کشتهشدن یا ناکامشدن جامعه از خواستهای اجتماعی، ما و بهطور مشخص، روح جامعه دچار کدورت شده است و فضای غم، کلیت فضای جامعه را دربرگرفت.
غمها و رنجها از منظری دیگر در مناسبات فرهنگی یک جامعه نیز میتواند ریشه داشته باشد. استبداد فرهنگی و زیستی نیز میتواند مولد و سازندهی رنجهای مای ایرانی باشد. مرادم نظام پدرسالاری است که ریشه در فرهنگ تاریخی ما ایرانیان یا دقیقتر بگویم، ریشههای انسانشناختی جهانی دارد. ساختار جهانی اساساً به نظام پدرسالارانه و اگر دقیقتر بخواهم بگویم، مردسالارانه، دستکم در ایران مدرن مواجه بود و امروز هم در حال روبهروشدن است. این نظام مردسالارانه فرای دلایل تاریخی، قدرت، سلطه و نظام تصمیمگیری را به مردان واگذار میکند و امکان کنشورزی زنانه را با محدویتهایی مواجه میکند. چنین رویکردی بهگمان من، میتواند به رنجهای تاریخی زنان دامن بزند و زن را بهمثابهی انسانی حاشیهای بنگرد. حاشیهایشدن میتواند تولید فضای رنج و غمها را تشدید کند؛ زیرا انسان را با تمام موجودیتش به امر جنسی فرومیکاهد. چنین نگاهی روح خوداتکایی، بالندگی و خلاقیت را از زنان خواهد گرفت و آنها را به ساختارهای رنج نزدیک میکند.
بهگمان من رویکرد روانشناسانه قادر نخواهد بود روح غمگنانهی تاریخی انسان را تسکین دهد. تسکین دردهای جامعه با تغییر مناسبات نهادی و وضع قوانین کمتر رنجآور ممکن خواهد شد. «وِبر» از بروکراسی نام میبرد و آن را عقلانیتی سودمحور تعبیر میکند که انسان را اسیر مناسبات زجرآور اداری کرده است. بروکراسی و ساختارهای بروکراتیک، چه در دانشگاه، چه در نظامهای اداری، سوژه را با رفتاری خشمگینانه و غمگینانه مواجه میکنند. درگیرکردن سوژهها با مناسباتی کسالتبار، در نظام اداری و در کلیت جهان عقلانیشده، انسان را از حیث هستیشناختی دچار رنج و کسالت کرده است. دلایل چنین نگاهی از ابزاری دیدن و گسترش بیش از حد نظام پولی در مناسبات زندگی انسانهاست. پول در جهان جدید نقش خدا را برای آدمیان بازی میکند و انسانها برای بهدستآوردن پول (خدا) بسیاری از مناسبات اخلاقی را با مناسبات سودمحور تحلیل میکند. این لحظهی بتوارگی پول، همان لحظهی آغاز رنجهای بشری است؛ زیرا همهچیز به یکچیز فروکاسته میشود و آن مناسبات پولی است.
پرسش اساسی این است که چگونه میتوان بر این رنجها غلبه یافت. میدانیم که جنگ، بروکراسی و نظام مردسالارانه، مختص یک کشور نیست و تمام کشورها کموبیش با چنین کنشهایی مواجه بودند. جنگ جهانی اول و دوم در اروپا رخ داد و آنها این جنگها را بهصورت بسیار خشن تجربه کردند و میلیونها انسان در این جنگها کشته شدند؛ ولی باید گفت امروز ما در اروپا کمتر نسبت به کشورهای دیگر شاهد رنج و غم هستیم. پرسش اساسی این است که غربیان چگونه بر رنجهای خود غلبه کردهاند یا دقیق تر بگویم، چگونه میتوان علاوهبر رنجها و تاریخ شکستها بر رنج و غمهای تاریخی غلبه یافت؟
من گمان میکنم، بازخوانی و خوانش غم و ایجاد فضاهای شاد میتواند غم و رنجها را در روح جامعه کاهش دهد. پرسش از غم و نقدهای تاریخی و آگاهی تاریخی از غم و رنج، بنیادهای آن را از درون آشکار میکند. باید گفت برای رهایی و کاستن غم باید تاریخ آنها بهصورت شفاف خوانش کرد و دقیق بررسید. نکته مهم برای بازسازی شادی، ایجاد فضا بهمعنای مکانی برای گشایش شادی است. انسانها به واسطهگریِ فضاها، خود را نمایش میدهند. امکانمندی دموکراسی دقیقاً از برساختهشدن شهرها خود را به نمایش گذاشته است.
فضای روستا کمتر به روح دموکراسی تمایل دارد؛ ولی فضای شهری بهخاطر پیچیدگی و تنوع مناسبات اقتصادی و تکثر مناسبات فرهنگی، نیازِ به تقسیم کار را بهصورت خودجوش کشف کرد. بهمعنای دقیقتر پذیرش دیگریهای متنوع در فضاهای متکثر شکل میگیرد؛ یعنی تفکر محض و فلاسفه و جامعهشناسان نیستند که غم یا رنج را میکاهند؛ بلکه مناسبات فضا و شکلگیری فرمهای جدید است که میتواند روح جامعهای را غمگین یا شاد کند. فیلسوفان تغییردهندگان مناسبات اجتماعی و اذهان نیستند؛ بلکه آنها در بهترین حالت، روایتهایی از جهان و کنشگران را بهواسطهی متنها بازنمایی میکنند.
رؤیا مولاخواه: من معتقدم ذهن ما ایرانیها در ترسیم شکست اول تاریخیمان (از عربها) و تحتتأثیر نگاه ناسیونالیستی که بر هویت تاریخیمان داریم، دچار سوگواری است. در جایی خواندم هگل گفته بود همانطور که آفتاب از شرق طلوع میکند تاریخ نیز از شرق شروع شده است؛ اما این سؤال مطرح میشود که ما که مهد تمدن بودیم و آغاز تاریخ، چگونه عقب ماندیم و این عقبماندنها جگونه روح ملی ما را دچار دیسترس کرد؟
مریم بخشی: عصر حاضر، چکیدهای از اوهام و عقاید اسلاف ماست. آنان که همیشه بزنگاههاشان جنگ و اشغالگری بوده و برخورد تودهای با عوام، در شکل اجتماعی این ساختار، بیش از هرچیزی با نوعی پلورالیسم اندوه مواجهایم که بهگونهای مرموز و پدیدار، کل شأن قشربندی اجتماع را دربرمیگیرد. از دیر باز، فرهنگ و تمدن این اقلیم، در تیررس سایر فرهنگ و تمدنها قرار داشته است. اینکه برتری از آن کدام فرهنگ باشد، بماند! اما نگرش تهاجمی بدین بوم، گاه با رویکردهای فرهنگی و اجتماعی، سوای مسائل ژئوپولتیکی بوده است. این همواره تهاجمها، یکی از نخستین عوامل دیدگاه شگفتانه به شادابی است و آمال عام پیرامون آن.
در ادبیات ما سوگنامههای غنی و تأملبرانگیزی با محوریت تهاجم و دفاع و قتل و غارت و...به چشم میآید، به جز این، آیینهای سوگسازی و غمنوازی نیز در انتقال این ادبیات به عامه تأثیر بهسزایی دارند. ما مردم، اینقدر که بر ادبیات سوگ و غمنامهها اشراف داریم به دیگر محتواهای ادبیات، اقبالی نشان نمیدهیم، که این حاکی از حضور غمی عظیم در نهاد مردم این اقلیم است.
زیستن خارج از فنون عقیدتی و سیر با پندارهای پویا و روان هستی، همیشه در ستیز با ایدئولوژی مکتبی بوده و انحطاط روح نشاط از همین مسئله ناشی میشود. ما، مبلغان سوگوارهها و مشوقان مجامع تعزیت و اندوه و منکران حضور شادمانه و پویا در اجتماعیم که از فرط مصیبت دیدگی، اندوه را لایق و همراستای روح میدانیم و شادمانی را مترادف غفلت و سرخوشی! برای ما جنگ و غارتگری و چپاول هم که نباشد، یادمانها کفایت تولید انبوه اندوه را میکند و شکارچی اقبال و عنایت عام میشود. ملتی که گرهدرگره، به امتداد فراق و غربت و درد و هجران میاندیشد، در اندیشهاش جایگاهی برای پویایی روان و مشاطه آنان نیست.
مسعود جاوید: رنج یا احساس آن در پی شکست و شکست یا احساس آن در پی رنج، چرا؟ ما با ذهن خود، پدیدهها و اتفاقات را تحلیل میکنیم و اگر این پدیدهها، حوادث، اتقاقات و...تأثیر جمعی یا تکرار طولانی و عمیقی در زندگی روزمره ما داشته باشند، تبديل به جزئی از حافظهی ما شده، کمکم در ناخودآگاه فردی و جمعی ما حک خواهند شد.
شاید بتوان از این منظر تأثیر حوادث سهمگین در تاریخ جوامع، تولید رنج و شکست یا رنج در پی شکست را توضیح داد.
تاریخ ما ایرانیان سراسر رنج و شکست است. کمتر حادثهای تاریخی نشان از پیروزی، خوشی یا امنیت دارد و البته در این میان کمتر حاکم یا پادشاهی توانسته چنین باشد؛ چه اینکه معمولاً تاریخ ما پُر است از داستانهای وحشتناک و بعضاً عجیب از ظلم و ستم حاکمان، زمامداران، خان، کدخدا، بزرگ ایل و طایفه و...بر جامعهی زیردست.
آنجا که حاکمی هرآنچه دلش خواسته بر رعیت روا داشته، بدون ذرهای پشیمانی یا بازخواست مافوق از او. چنین رَویهای (ارباب و رعیت؛ خان و رعیت؛ شاه ورعیت) و بعضاً طبقاتیشدن جامعه در برهههایی از تاریخ ما این برداشت را در حافظة بلند مدت تاریخی ما ایجاد کرد که: «همین است و چارهای نیست. ما بدبختیم و...» نوعی درماندگی آموختهشده، احساس رنج عمیق در پی آن و البته شکست درنتیجهی مبارزه با وضع موجود. در تاریخ ما انگشتشمار رويدادهای تاریخی میتوان نام برد که به ثمر نشستهاند.
انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت در تاریخ معاصر از این دستهاند. سوای همهی آنچه که نوشته شد، تاخت و تاز اقوام مختلف در طول تاریخ چون: مغول، عرب، افغان و...به سرزمین ما و متعاقب آن ویرانشدن ساخت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی جامعه و حاکمیت موجود، تولید رنج و احساس شکست در پی آن را صدچندان کرده است.
چنانکه مثلاً با حملهی مغول بسیاری از شهرها سوخته و مردمان بسیاری کشته شدند. چیزی بدتر از زلزله و سیل. تا مدتها نه شهری بوده، نه روستايي، نه دادو ستدی، نه معاشرتی و... .
زندگی در چنین شرایطی رنج را تبديل به زندگی روزمره میسازد؛ گویی اگر نباشد زندگی هم نخواهد بود.
مجید شریفی: بهلحاظ هستیشناسی، انسان در دو وجه قابل شناسایی است: وجه اول مرتبط با وجود و هستومندی، وجه دوم هم که معرف جایگاه و موقعیت او بهعنوان شهروند است که به آن موجودیت یا هویت افراد میگویند؛ اما ساختار ایدئوژیک، موجودیت را در گرو وجود، یعنی بازتابی از وجودی دیگر (مُثُل افلاطون) در نظر میگیرد. در پی این نگرش، عموم جامعه نسبت به موجودیت خویش دچار ابهام میشود و سردرگم از پیشوپس خویش، هیجانزده به زندگی ادامه میدهند.
هیجانزدگی ناشی از آن است که هر لحظه متأثر از محرکهای محیط بهوجد آمده؛ اما بهدلیل نبود هویت مستقل قادر به حفظ حالت شادی نخواهند بود و دیگربار به خود باز میگردند تا مگر خود را بازیابند؛ اما در هر مرتبه از این چرخش فقط تحریک و تهیج بیشتر حاصل میشود؛ بهاینترتیب القای احساساتیبودن ما مردم ایران از جانب طبقهی حاکم در اصل و از این منظر تخریب و تحمیق و تحقیر به شمار میرود.
رویامولاخواه: نظر من این است که هر یادآوری و بهخاطرآوردن رنج تاریخی، معلول رنج یا شکست تازهای است؛ یعنی هر بار که شکست یا رنجی بر تاریخ و بر جبین ملت ما مینشیند، گذشته دوباره در معرض حضور قرار میگیرد و شکستها بازخوانی میشوند و در ادبیات حلول میکنند. ادبیات دههی سی و چهل بازتاب کدام شکست تاریخی است؟ و حضور و فعالیتهای ادبی متکثر زنان در ادبیات امروز نشانهی کدام تأثر است؟ یادآوری شکستها و سرایت آن در آثار ادبی و هنری برای گسستن از تسلیمشدگی در آشویتسی است که شکستها تحمیل کردهاند. روح اعتراض به وضعیت، راهی برای گذر از نباتشدگی و افسردگی اجتماعی است.
نوشین جمنژاد: زندگی انسان در دنیا همواره مقرون به رنجهای مختلف بوده و هست؛ به همین دلیل در طول تاریخِ اندیشههای بشری یکی از دغدغههای قابل بحث در حوزههای «انسانشناختی» مسئله رنج بوده است. این همان رنجمندی انسان است که میبایست پذیرفته شود؛ زیرا رنج همیشه با زندگی بشر عجین شده و از آن گریزی نیست.
افلاطون، هیچ لذتی را در این دنیا خالص نمیداند و معتقد است همهی لذتهای دنیوی آمیخته به رنج است. نیچه رنج را ارزشمند میداند. برخی نیز با تأکید بر ابعاد اجتماعی، رنج را به ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نسبت میدهند که بهنظرم این موضوع در عصر حاضر بهوضوح دیده میشود؛ درواقع مشکلات شکستهای تاریخی ما به همین نمونهها گره خورده است. شوپنهاور، به جهت تمرکز فلسفهاش بر مسئلهی رنج، که فیلسوف رنج نامیده میشود معتقد است تا وقتی در این جهان هستیم چیزی جز رنج نصیبمان نیست؛ البته برخی دیگر چنین نگاه بدبینانه به رنج را در جهان هستی منتفی میکنند و نمیپذیرند. دهخدا، رنج را به معنی درد، آزار، زحمت، مشقت، اندوه و حزن بیان کرده است. ویکتور فرانکل، رنج را ویژگی خاص انسان میداند و معتقد است اگرچه رنج بهتنهایی آزاردهنده است؛ اما اگر همراه با نوعی حس فداکاری و صبر باشد موجب معنابخشی به زندگی خواهد شد. فردریکسون، رنج را ساختهی خود انسان میداند. ابن سینا، رنج را نوعی ادراک میداند که ویژهی موجودات زنده است.
چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستاننویس آمریکایی، میگوید: «ما برای رنجکشیدن آفریده شدهایم؛ ولی بهدنبال لذتبردن میگردیم. باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن، لذت بردن از رنجهایی است که میکشیم.»
اکنون شخصا به این نتیجه رسیدهام که رنج نباید باعث غمگینی مردم شود. این همان چیزی است که اغلب مردم اشتباه میکنند. باید به این باور برسیم که زندگی نیاز به تغییر دارد؛ پس باید برای درک رنج بهگونهای برخورد کنیم تا هوشیارتر شویم و این مسئله را دریابیم. زمانی انسان هوشیار میشود که زخمی شود. آنچه حائز اهمیت است اینکه رنج را نباید تحمل کرد یا احساس درماندگی و بیچارگی کرد؛ بلکه باید آن را درک کرد و این مهم زمانی به واقعیت نزدیک میشود که با فکر و اندیشهای وسیع به جنگ با رنج ایستادگی کنیم و بجنگیم. این فرصتی است برای بیداری، وقتی آگاه شوی عجز و ناتوانی تمام میشود.
امیر ارسلان حدیدی: تاریخ ایران یکی از پیچیدهترین و غمانگیزترین تاریخهای جهان است. برای قرنها، ایرانیان طیفی از غم و اندوه و رنجهای تاریخی را تجربه کردهاند که اغلب بهدست حاکمان خود یا قدرتهای خارجی بوده است. این تجربهها، زخمهای عمیقی در روح و روان ایرانیان ایجاد کرده، چشمانداز سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور را شکل داده است. در این مقاله بهبررسی برخی از علل و عوامل کلیدی که منجر به این شکستهای تاریخی و ایجاد رنج برای مردم ایران شده است میپردازم:
1. یکی از مهمترین عواملی که در غم و اندوه و رنج تاریخی ایرانیان مؤثر بوده، دخالتهای بیرونی است. ایران در طول تاریخ خود مورد تهاجم و اشغال قدرتهای خارجی از جمله: اسکندر مقدونی، خلافت عرب، مغولها و انگلیسیها بوده است. هریک از این هجمهها ویرانی، تلفات و رنج برای مردم ایران به همراه داشت. جدیدترین نمونه از این مداخلهگری، کودتای مورد حمایت آمریکا در سال 1953 بود که دولت ملی ایران را سرنگون کرد. این مداخله نهتنها منجر به چندین دهه سرکوب و نقض حقوق بشر شد؛ بلکه احساسات ضد غربی را در میان ایرانیان دامن زد. در حملهی مغول نیز به یکباره با رویآوردن اقشار روشنفکر به عرفان و صوفیگری افراطی مواجه هستیم.
2. یکی دیگر از عواملی که در شکستهای تاریخی ایران نقش داشته، نابرابری اقتصادی کشور است. درحالیکه ایران از نظر منابع طبیعی غنی است. ثروت آن بهطور مساوی بین جمعیت آن توزیع نشده است. شکاف بین فقیر و غنی در طول زمان افزایش یافته است و جمع کوچکی بسیاری از ثروتها و قدرت کشور را کنترل میکنند. این نابرابری اقتصادی باعث ایجاد حس بیعدالتی و نابرابری حقوقی در بین مردم ایران شده، به اعتراضات ضد دولتی و ناآرامیهای سیاسی دامن زده است.
3. ظهور رهبران اقتدارگرا، چه در ایران، چه در خارج از ایران، عامل مهمی برای غم و اندوه و رنج تاریخی در ایران بوده است. ایران در طول تاریخ خود ازسوی سلسلهای از خودکامگان، از امپراتوری هخامنشی تا امروز، اداره میشده است. این رهبران اغلب قدرت و منافع خود را بر منافع مردم ایران ترجیح دادهاند که منجر به فساد گسترده، سرکوب و نقض حقوق بشر شده است.
4. عوامل مذهبی و فرهنگی نیز در ناکامیها و مصائب تاریخی ایران نقش داشتهاند. ایران کشوری عمدتاً شیعهی مسلمان است و مذهب همیشه نقش مهمی در جامعه و سیاست ایران داشته است؛ بااینحال، این هویت مذهبی ازسوی برخی از رهبران برای اهداف فردی و گروهی دستکاری شده، منجر به درگیری و تفرقه در جامعه ایران شده است. عوامل فرهنگی مانند رواج خشونت مبتنی بر ناموس و تبعیض علیه زنان و اقلیتها نیز به ایجاد رنج در ایران کمک کرده است.
5. در نهایت، موقعیت پیچیده ژئوپلیتیکی ایران نیز در غم و رنج تاریخی آن نقش داشته است. ایران که در تقاطع شرق و غرب قرار دارد، مدتهاست دستخوش هوسهای دولتهای قدرتمندتر همسایه بوده است. این امر باعث ایجاد احساس آسیبپذیری در بین ایرانیان شده است؛ زیرا احساس میکنند کشورشان دائماً در معرض تهدید قدرتهای خارجی است.
این ناامنی به ناسیونالیسم و بیاعتمادی به بیگانگان دامن زده است و به رویکرد تفرقهانگیز و اغلب تقابلآمیز در سیاست خارجی که ایران در سالهای اخیر اتخاذ کرده است، کمک کرده است.
علل و عوامل غم و اندوه تاریخی و ایجاد مصائب در امتداد ناکامیهای تاریخی ایرانیان بسیار و پیچیده است. از مداخله بیرونی گرفته تا نابرابری اقتصادی، حکومت استبدادی تا درگیری مذهبی و فرهنگی و ناامنی ژئوپلیتیکی. این مسائل مسیر تاریخ ایران را شکل دادهاند و بر زندگی مردم آن تأثیر میگذارند. پرداختن به این عوامل زمینهای، ضروری خواهد بود اگر ایران بخواهد به جلو حرکت کند و آیندهای بهتر، عادلانهتر و موفقتر برای همه شهروندانش بسازد.
ویراستار:کبری صادقی
علل و عوامل غم تاریخی و برساختهشدن رنجها در امتداد شکستهای تاریخی ما ایرانیان چیست؟
توتم , رویامولاخواه